خلاصه سخن
مسأله نص در بحث امامت واثبات امامت با نص از مسائل مهم در علم کلام است. در این میان، نصوص فراوانی در کتب فرقین مطرح شده، ودلالت، سند و مصدر آنها مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است. از آنجا که آیات مطرح شده در این مبحث عمدتاً با روایات ارتباط گسترده چیدا می‌کند، در نتیجه بحث پیرامون نصوص بیشتر یک بحث روایی و با ملزومات یک بحث روایی است.
نصوص «اثنا عشر خلیفه» از جمله مهمترین نصوصی است که هم شیعه وهم سنی بدان پرداخته‌اند و در مورد تطبیقات آن به بحث‌های جدّی ای دست یازیده‌اند.

مقدمه بحث
به عنوان مقدمه باید بگوییم: در کتب کلامی فریقین، راه هایی برای ثبوت امامت آمده است:
1. بیعت یا اختیار1 المغنی قاضی عبد الجبار: 1/252؛ الأحکام السلطانیة ماوردی: 6..
2. اجماع2 نهایة الاقدام: 482؛ الفصل: 5/13ـ16؛ شرح المقاصد: 5/233؛ مقالات الاسلامیین: 460..
3. نصّ3 شرح المواقف: 8/382؛ گوهر مراد: 477؛ عقائد الإمامیة: 69..
بحث و مناقشه و تأیید وکنکاش در این راه ها، فرصتی دیگر و مجالی دیگر می‌طلبد، آنچه ما در این گفتار بدان خواهیم پرداخت بحث پیرامون نصّ، و نصوص روایی وارده در امامت ائمه اثنا عشر ـ علیهم السلام ـ است.
اقسام نصوص در مبحث امامت
سخن نخست در مسأله نصوص امامت، تقسیم بندی نصوص نقل شده در این موضوع است.
نصوص مطرح شده در مسأله امامت را به چند لحاظ می‌توان تقسیم کرد:
1. تقسیم به لحاظ قرآنی بودن، یا روایی بودن نصّ.
2. تقسیم به لحاظ عامّ بودن نصّ، و یا خاصّ بودن آن.
3. تقسیم به لحاظ سنی بودن نصّ، و یا شیعه بودن نصّ.
در این مقال، به روایات مشهور و مورد استناد در مبحث امامت ائمه اثنی عشر ـ علیهم السلام ـ خواهیم پرداخت، اما در مورد آیات مورد استناد در مبحث امامت ائمه اثنی عشر ـ علیهم السلام ـ باید بگوییم: آیاتی که در مسأله امامت به آنها استناد شده، آیات متعدّدی است، اما همه این آیات از لحاظ وضوح استدلال و اتّفاق استدلال بر آنها، در یک رتبه قرار ندارند.
به عبارت واضح تر، دلالت برخی از این آیات در مبحث امامت یا فضیلت أهل بیت ـ علیهم السلام ـ واضح و بدون خدشه است، مانند: 4 المائدة: 55.و5 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/7 وبعد.، و در مقابل دلالت و مفهوم برخی از آنها چندان واضح نیست، مثل: 6 الملک: 27.و7 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/353.، و یا 8 البقرة: 43.و9 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/361.، و یا 10 الأحزاب: 56.و11 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/365..
مرحوم ابو الحسن فتونی عاملی (متوفّی 1138هـ) در کتاب ضیاء العالمین فی بیان إمامة أئمة المصطفین، فصل نهم از این کتاب را به بحث آیات ولایت و اختصاص داده است12 در این باره نک: ضیاء العالمین سراسر جلد 7.. وی در این کتاب بیش از صد و سی آیه را در این باره ذکر کرده است و به بحث پیرامون مفهوم و دلالت این آیات بر امامت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پرداخته است.
نکته دیگر این که برخی از آیات مورد استناد، تنها به امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ اختصاص دارد، مثل: 13 المائدة: 55.و14 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/7؛ حق الیقین: 86.، و یا 15 التوبه: 111.و16 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/241.، و یا 17 النبأ: 1ـ2.و18 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/195.، و.. اما برخی دیگر از این آیات، بر امامت همه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به آنها استناد شده است، مثل: 19 الشوری: 23.و20 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/241، و یا 21 الرعد: 7.و22 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/162، و یا 23 التوبة: 119.و24 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/126؛ حق الیقین: 90..
البته در میان این آیات، برخی از آیات علاوه بر امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ به حسنین ـ علیهما السلام ـ نیز اشاره دارد، مثل آیه تطهیر: 25 الأحزاب: 33.و26 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/24، و همین طور آیه مباهله: 27 آل عمران: 61.و28 در این باره نک: ضیاء العالمین: 7/49.
نکته مهم در بحث آیات امامت و ولایت این است که استدلال به این آیات در بحث امامت، به کمک روایات است، چرا که تطبیق بسیاری از این روایات بر اهل بیت ـ با پذیرش این امر که کسی در دلالت آنها خدشه و مناقشه نکند ـ امکان پذیر نیست مگر با کمک روایات، چرا که فهمیدن این که مثلاً منظور از در آیه مباهله حضرت فاطمه (علیها السلام) است، و یا منظور از 29 المائدة: 55. امیر المؤمنین(علیه السلام) است، از آیات قرآن ـ اگر نگوییم ناممکن ـ بسیار سخت است.
بالطبع، زمانی که مجبور به استعانت از روایات شویم، نوبت به بحث‌های مرتبط با روایات، از جمله اعتبار سنجی سندی و مصدری می‌رسد.
بله، اگر آنچه در روایات مطرح می‌شود تنها یک استدلال عقلی باشد (همانند بسیاری از روایاتی که در مبحث توحید مطرح می‌گردد) می‌توان از روایات ـ بدون پرداختن به بحث‌های سندی و مصدری ـ بهره برد.
نصوص روایی در مبحث امامت
با یک تتبّع اجمالی در مصادر حدیثی و کلامی فریقین، با روایات زیادی مواجه می‌شویم که در مبحث امامت مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته‌اند، به گونه که به جرأت می‌توان گفت در کمتر مسأله‌ای با این حجم از روایات مواجه هستیم.
نگاهی به مصادر ملل و نحل هم نشان می‌دهد هیچ مسأله‌ای در اسلام به اندازه مسأله امامت مورد توجّه قرار نگرفته است، به گونه‌ای که شهرستانی مدّعی است بزرگترین اختلافی که در امّت اسلامی وجود دارد حول مسأله امامت است، و پیرامون هیچ مسأله‌ای آن گونه که در مورد مسأله امامت جنگ و نزاع صورت گرفته، نزاعی صورت نگرفته است30 الملل و النحل: 1/31. عبارت او این است: «أعظم خلاف بین الأمّة خلاف الإمامة، إذ ما سلّ سیف فی الإسلام على قاعدة دینیة مثل ما سلّ على الإمامة فی کلّ زمان»..
با ذکر این مقدّمه، دیگر جای تعجّب نیست اگر با انبوهی از نگاشته شیعی و سنی در مساله امامت ـ چه به صورت مستقلّ و چه به صورت ضمنی ـ روبه روشویم.
در میان علمای شیعی نیز با عناوین متعدّدی از کتب نگاشته شده پیرامون مسأله امامت مواجه می‌شویم، که هر چند بسیاری از آنها امروزه به دست ما نرسیده است، اما نشانگر اهتمام جدی آنها بدین مسأله است.
بی مناسبت نیست اگر به دسته‌ای از این تألیفات اشاره کنیم:
1. کتاب مقتضب الأثر فی عدد الأئمة الاثنی عشر، نگاشته أحمد بن محمّد بن عبید الله ابن عیاش جوهری31 رجال النجاشی، الرقم: 207؛ الفهرست، رقم: 99..
2. کتاب الموازنة لمن استبصر فی إمامة الاثنی عشر ـ علیهم السلام ـ، نگاشته أبو بکر محمّد بن جعفر بن محمّد بن عبد الله نحوی32 رجال النجاشی، رقم: 1054..
3. کتاب ما روی فی عدد الأئمة، نگاشته محمّد بن علی بن فضل بن تمام33 رجال النجاشی، رقم: 1046..
4. کتاب إثبات النصّ على الأئمة، تألیف شیخ صدوق34 رجال النجاشی، رقم: 1049..
5. کتاب کفایة الأثر، نگاشته أبو القاسم علی بن محمّد بن علی خزاز قمی.
6. الاستنصار فی النصّ على الأئمة الأطهار، تألیف محمّد بن علی کراجکی‏35 نک: الیقین: 374؛ إثبات الهداة: 1/50؛ بحار الأنوار: 1/108؛ خاتمة مستدرک الوسائل: 3/130..
7. صحاح‏ الأثر فی إمامة الاثنی عشر، نگاشته ابو الحسین یحیى بن حسن بن بطریق36 نک: بحار الأنوار: 106/22..
8.کتاب استقصاء النظر فی إمامة الأئمة الاثنی عشر، تألیف ابن میثم بحرانی37 طریحی درباره اش گفته: لم یعمل مثله. نک: مجمع البحرین: ‏6/172.
همان گونه که در کتب دیگری به صورت ضمنی و یا در قالب یک باب از کتابی به این مسأله پرداخته شده است.
از جمله: «باب ما نصّ الله ـ عزّ و جلّ ـ و رسوله على الأئمة ـ علیهم السلام ـ واحداً فواحداً»38 الکافی: ‏1/291، ونیز «باب ما جاء فی الاثنی عشر و النصّ علیهم ـ علیهم السلام ـ» در کتاب کافی39 الکافی: ‏1/525.، و یا «باب ما روی فی أنّ الأئمة اثنا عشر إماماً و أنّهم من الله و باختیاره» در کتاب غیبت نعمانی40 نک: الغیبة: 57..
علاوه بر این که روایات امامت به صورت پراکنده در بسیاری از کتاب‌های روائی از جمله: کمال الدین41 نک: کمال الدین: ‏1/252، ح2؛ 1/253؛ ‏1/258ـ259، ح3؛ ‏1/269؛ 1/281، ح33؛ ‏1/282ـ284، ح36؛ ‏1/305، ح1؛ ‏1/311ـ312؛ 1/313. و خصال42 نک: الخصال: ‏2/477ـ478، ح42. و عیون أخبار الرضا ـ علیهم السلام ـ43 نک: عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/40ـ41، ح1؛ ‏1/41ـ42، ح2؛ 1/46، ح5؛ ‏1/46ـ47، ح6؛ ‏1/47، ح7؛ ‏1/58، ح27؛ 1/64، ح32. شیخ صدوق، غیبت شیخ طوسی44 الغیبة: 143ـ144. ، مناقب ابن شهرآشوب45 نک: مناقب آل أبی طالب: ‏1/282؛ 1/296.، و... نقل شده است.
در این میان، شاید هیچ یک از روایات مسأله امامت، همانند روایت «اثنا عشر خلیفه» نباشد، به گونه‌ای که کمتر کتابی از کتب روائی شیعه و سنی است که این روایت را نقل نکرده باشند. از همین رو ما نیز در ادامه به بحث پیرامون این روایت می‌پردازیم.
روایت «اثنا عشر خلیفه» در مصادر فریقین
أ. روایت «اثنا عشر خلیفه» در مصادر اهل سنت
به عنوان مقدّمه این بخش باید گفت: محدّثان بزرگ اهل سنت46 نکته قابل تأمّل این که علی رغم کثرت نقل این روایت در مصادر حدیثی اهل سنّت، در مصادر کلامی اهل سنت، چندان به این روایت پرداخته نشده است! به نقل این روایت در کتب حدیثی شان اهتمام ورزیده‌اند. بخاری، مسلم، ابو داود سجستانی، ترمذی، أحمد بن حنبل، طیالسی، طبرانی، ابن عساکر، خطیب بغدادی، و بسیاری دیگر از محدّثان اهل سنت از جمله این محدّثان اند.
به همین سبب است که ادّعای تواتر این حدیث در مصادر اهل سنّت ـ چنان که برخی این ادّعا را مطرح کرده‌اند47 لمحات: 213؛ منتخب الأثر: 1/12؛ مجموعة الرسائل (صافی گلپایگانی): 2/116؛ شرح أصول الکافی ملا صالح مازندرانی: 7/374، تعلیقه مرحوم شعرانی؛ و... ـ ادّعای واضح و قابل اثباتی است، هر چند نمی‌توان منکر اختلافات جزئی در نقل‌های متفاوت این حدیث شد.
روایت «اثنا عشر خلیفه» در مصادر اهل سنت به عبارات مختلفی نقل شده است48 مثلاً در نقلی: «اثنی عشر أمیراً» آمده است. نک: مسند أحمد بن حنبل: 5/87؛ 5/90؛ صحیح البخاری: 8/127؛ سنن الترمذی: 3/340؛ المعجم الکبیر: 2/197.، هر چند همه این نقل‌ها و عبارات در «اثنا عشر» یکسان است.
در این میان، این روایت، بیشتر به چهار طریق در مصادر اهل سنت آمده است49 این چهار طریق، مشهورترین طرق این حدیث است. والا این حدیث با طرق دیگری نیز نقل شده است. از جمله از أنس. نک: کنز العمال: 12/34، ح33861.:
1. مسروق قال: کنّا جلوساً عند عبد الله بن مسعود، فقال له رجل: یا أبا عبد الرحمن، هل سألتم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ کم تملک هذه الأمة من خلیفة؟ فقال: نعم، ولقد سألنا رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ فقال: اثنا عشر کعدّة نقباء بنی إسرائیل50 مسند أحمد بن حنبل: 1/398؛ المستدرک: 4/501؛ مسند أبی یعلى: 8/444، ح5031؛ 9/222، ح5322؛ المعجم الکبیر: 10/157ـ158، ح10310..
2. أبو جحیفة قال: کنت مع عمّی عند النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ فقال: لا یزال أمر أمّتی صالحاً حتّى یمضی اثنا عشر خلیفة، ثمّ قال کلمة وخفض بها صوته فقلت لعمّی ـ وکان أمامی ـ: ما قال یا عمّ؟ قال: قال یا بنی کلّهم من قریش51 المستدرک: 3/618؛ المعجم الکبیر: 22/120؛ الرواة عن سعید بن منصور: 44؛ التاریخ الکبیر: 8/410ـ411، الرقم: 3519؛ طبقات المحدّثین بأصبهان: 2/89 ـ90، الرقم: 140.
3. عبد الله بن عمرو قال: سمعت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ یقول: یکون فیکم اثنا عشر خلیفة52 الآحاد والمثانی: 1/73، ح13؛ 1/96، ح67؛ السنّة لابن أبی عاصم: 534، ح1152؛ 534ـ535، ح1154؛ 543ـ544، ح1169؛ 544، ح1171؛ المعجم الأوسط: 8/319؛ المعجم الکبیر: 1/90ح142؛ تاریخ مدینة دمشق: 30/229؛ 39/182؛ 39/476؛ 65/408..
4. جابر بن سمرة قال: قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ: لا یزال الدین قائماً حتّى یکون اثنا عشر خلیفة من قریش53 مسند أحمد بن حنبل: 5/86؛ 5/87؛ 5/87 ـ88؛ 5/89؛ 5/90؛ 5/92؛ 5/93؛ 5/95؛ 5/97؛ 5/98؛ 5/99؛ 5/101؛ 5/106؛ 5/108؛ صحیح البخاری: 8/127؛ صحیح مسلم: 6/3؛ 6/4؛ سنن أبی داود: 2/309، ح4279؛ 2/309، ح4280؛ 2/309، ح4281؛ سنن الترمذی: 3/340، ح2323؛ 3/340، ح2324؛ المستدرک: 3/617؛ الآحاد والمثانی: 3/126، ح1448؛ 3/126ـ127، ح1449؛ 3/127، ح1450؛ 3/127، ح1451؛ 3/127، ح1452؛ 3/127، ح1453؛ 3/128ـ129، ح1454؛ السنّة لابن أبی عاصم: 518، ح1123؛ مسند أبی یعلى: 13/456ـ457، ح7463؛ صحیح ابن حبان: 15/43؛ 15/44؛ 15/45ـ46؛ الحدّ الفاصل: 494، ح608؛ المعجم الأوسط: 1/263؛ 3/201؛ 4/189؛ المعجم الکبیر: 2/195؛ 2/196؛ 2/197؛ 2/199؛ 2/206؛ 2/208؛ 2/214؛ 2/215 ـ216؛ 2/218؛ 2/223؛ 2/226؛ 2/241؛ 2/253؛ 2/254؛ 2/255؛ 2/255؛ 2/256؛ التاریخ الکبیر: 1/446، الرقم: 1426؛ 3/185، الرقم: 627؛ تاریخ بغداد: 2/124، الرقم: 516؛ تاریخ مدینة دمشق: 21/288..
در میان این چهار طریق، روایت جابر بن سمره مشهورترین آنهاست54 أحمد بن حنبل در مسندش به سی و چهار طریق این روایت را از جابر بن سمره نقل کرده است. نک: ضیاء العالمین: 8/66..
مسأله مهم در این روایات، بحث تطبیق و تعیین مصادیق این دوازده خلیفه (و یا امیر) است. بسیاری از علمای اهل سنت، بحث‌های گسترده‌ای در این باره کرده‌اند، که در ذیل به بخشی از آنها آشاره می‌نماییم55 مرحوم أبو الحسن فتونی عاملی (متوفّی 1138هـ) در جلد هفتم کتاب ضیاء العالمین، و نیز آیت الله صافی گلپایگانی در جلد اول کتاب منتخب الأثر، به نقل از مصادر اهل سنت، بسیاری از این أقوال را ذکر کرده‌اند..
اوّلین تطبیق، در روایت عبد الله بن عمرو آمده است. در متون مختلف روایت عبد الله بن عمرو ـ که متن آن گذشت ـ فقرات مختلفی در خاتمه روایت آمده است.
در متنی آمده است: «أبو بکر الصدیق لا یلبث بعدی إلا قلیلاً»56 الآحاد والمثانی: 1/73، ح13؛ السنّة لابن أبی عاصم: 534، ح1152..
و در متنی دیگر آمده: «أبو بکر الصدیق لا یلبث بعدی إلا قلیلاً وصاحب رحى داره العر ب یعیش حمیداً ویموت شهیداً. قیل: من هو یا رسول الله؟ فقال عمر بن الخطّاب»57 الآحاد والمثانی: 1/96، ح67؛؛ السنّة لابن أبی عاصم: 543ـ544، ح1169..
و در نقل سومی آمده: «أبو بکر الصدیق لا یلبث بعدی إلا قلیلاً وصاحب رحى دارة یعیش حمیداً ویموت شهیداً. قیل: من هو یا رسول الله؟ قال: عمر بن الخطاب، ثمّ التفت إلى عثمان فقال: وأنت سیسألک الناس أن تخلع قمیصاً کساک الله ـ عزّ وجل ـ والذی نفسی بیده لئن خلعته لا تدخل الجنّة حتّى یلج الجمل فی سم الخیاط»58 المعجم الکبیر: 1/54ـ55، ح12..
اما این تطبیق ـ حتّی بر مسلک أهل سنّت ـ قابل اعتماد نیست، چرا که:
اوّلاً اختلاف و اضطرابی که در این تطبیق وجود دارد، باعث کاهش وثوق به صدور این تکه از روایت می‌شود.
و ثانیاً روایت عبد الله بن عمرو از لحاظ سندی ضعیف است، بلکه ذهبی، رجالی مشهور اهل سنت، این روایت را باطل شمرده است و از این که یحیی بن معین چنین روایتی را نقل کرده اظهار تعجّب نموده است59 نک: میزان الاعتدال: 2/444..
از سوی دیگر، برخی از راویان آن نیز به خاطر نقل روایات مُنکَر و غلط مذمّت شده‌اند60 نک: میزان الاعتدال: 2/440؛ تقریب التهذیب: 1/501، الرقم: 3399..
تطبیق دیگری هم از عبد الله بن عمرو نقل شده است. او این دوازده نفر را چنین گزارش کرده است: أبو بکر، عمر، عثمان بن عفان، معاویه، پسرش، سفاح، منصور، جابر، مهدی، امین، سلام، و امیر العصب. در انتها هم در مورد آنها گفته است: «کلّهم صالح»61 تاریخ مدینة دمشق: 65/408؛ سیر أعلام النبلاء: 4/38..
این تطبیق هم قابل اعتماد نیست، چرا که اولاً برخی از این خلفاء در هیچ کجا ـ جز این نقل ـ نامی از آنها نیامده است: جابر، سلام، و امیر العصب. ثانیاً چگونه می‌توانیم بگوییم معاویه و یزید و منصور و أمین صالح اند؟
تطبیق دیگر، از قاضی عیاض است، که در بسیاری از مصادر اهل سنّت به نقل از وی ذکر شده است. قاضی عیاض در تطبیق این حدیث مشهور گفته است: مراد از خلفای دوازده گانه این افرادند: أبو بکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبد الملک بن مروان، ولید بن عبد الملک، سلیمان بن عبد الملک، یزید بن عبد الملک، هشام بن عبد الملک، و ولید بن یزید بن عبد الملک62 تاریخ الخلفاء: 14..
ابن حجر نیز در شرح صحیح بخاری گفته است: تطبیق قاضی عیاض بهترین وجهی است که گفته شده است!63 فتح الباری: 13/184
با این حال، این تطبیق و تطبیقات دیگری که در تفسیر حدیث مذکور گفته شده64 نک: کشف المشکل من حدیث الصحیحین: 1/449ـ455؛ فتح الباری: 13/182ـ185؛ عمدة القاری: 16/74؛ 24/281ـ282؛ تاریخ الخلفاء: 13ـ15؛ عون المعبود: 11/244ـ248. قانع کننده نیست، از همین روست که همه این وجوه، در کتب اهل سنّت تنها به صورت یک احتمال ـ آن هم احتمالی بدون دلیل محکم و قانع کننده ـ ذکر شده، و بلکه به تصریح ابن حجر، پرونده تفسیر این حدیث و تطبیق آن هنوز بسته نشده، چرا که وجوه دیگری نیز محتمل است65 کلام ابن حجر چنین است: «وقد یحتمل وجوها أخر؛ والله أعلم بمراد نبیه». نک: فتح الباری: 13/183..
به نظر می‌رسد تطبیقات اهل سنّت ـ علاوه بر عدم استناد به دلیل قانع کننده، و نیز اختلافی که بین آنها در این مساله وجود دارد ـ چندان با متن حدیث نیز سازگار نیست، چرا که با توجّه به عباراتی که در متون مختلف این حدیث آمده است ـ همانند: «لا یزال الإسلام عزیزاً»66 مسند أحمد بن حنبل: 5/90؛ 5/100؛ صحیح مسلم: 6/3.، «لا یزال هذا الأمر عزیزاً»67 صحیح مسلم: 6/3. ، «لا یزال هذا الدین عزیزاً»68 مسند أحمد بن حنبل: 5/93؛ سنن أبی داود: 2/309، ح4280. ، «لا یزال الناس بخیر»69 مسند أحمد بن حنبل: 5/98، «لا یزال هذا الأمر عزیزاً منیعاً ینصرون على من ناواهم علیه»70 مسند أحمد بن حنبل: 5/98؛ 5/99. ، «لا یزال أمر أمّتی صالحاً»71 المعجم الأوسط: 6/209؛ المستدرک: 3/618. ، «لا یزال هذا الدین ظاهراً على من ناواه لا یضرّه مخالف ولا مفارق»72 مسند أحمد بن حنبل: 5/87؛ 5/90. ، «لا یزال هذا الأمر ماضیاً»73 مسند أحمد بن حنبل: 5/97ـ98 ، «لا یزال هذا الأمر مؤاتى أو مقارباً»74 مسند أحمد بن حنبل: 5/107.، «لا یزال هذا الأمر صالحاً»75 مسند أحمد بن حنبل: 5/107 ، «لا یزال هذا الدین قائماً»76 سنن أبی داود: 2/309، ح4279 ـ بنظر می‌رسد این حدیث در مقام مدح این دوازده خلیفه (امیر) است. بلکه در نقلی صریح آمده است: «کلّهم یعمل بالهدى ودین الحقّ»77 تاریخ مدینة دمشق: 45/189؛ کشف المشکل من حدیث الصحیحین: 1/455؛ فتح الباری: 13/184؛ عمدة القاری: 24/282..
با این حال، آیا این عبارات، با دوران حکومت معاویه و یزید قابل تطیبق است؟ یعنی آیا کسی می‌تواند مدّعی شود دوران حکومت معاویه و یزید به گونه‌ای است که اسلام عزیز است؟! وآنها بر اساس هدایت و دین حقّ عمل می‌کردند؟! گمان نمی‌کنم هیچ وجدان با انصافی که کمترین آشنائی ای با تاریخ اسلام دارد بتواند چنین ادّعایی داشته باشد.
ب. روایت «اثنا عشر خلیفه» در مصادر شیعی
در مصادر شیعی نیز روایت «اثنا عشر خلیفه» نقل شده است. در این مصادر، روایت مذکور با تعابیر مختلفی نقل شده است، از جمله:
1. اثنی عشر من أهل بیتی
این تعبیر در روایتی از أمیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است78 نک: عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/64، ح32؛ کمال الدین: ‏1/281، ح33؛ الاختصاص: 208..
2. الأئمة بعدی (/من بعدی) اثنی عشر
این تعبیر در روایتی از ابن عبّاس از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ79 نک: کفایة الأثر: 17. ، و نیز روایتی از ابن مسعود از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ80 نک: کفایة الأثر: 23 و27.، و همین طور در روایتی از أبو سعید خدری از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ81 نک: کفایة الأثر: 29 و30، و روایتی از أبو هریره از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ به چشم می‌خورد82 نک: کفایة الأثر: 80..
3. الأئمة اثنی عشر من أهل بیتی
در روایت أبو سعید خدری از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ این تعبیر آمده است83 نک: کفایة الأثر: 34..
4. اثنی عشر إماماً
این تعبیر را امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ روایت نموده‌اند84 نک: کفایة الأثر: 166..
5. اثنی عشر محدّثاً
این تعبیر در روایت أبو جعفر ـ علیه السلام ـ (امام باقر) از رسول الله ـ علیهم السلام ـ نقل شده است85 نک: بصائر الدرجات: ‏1/320، ح4؛ الغیبة: 66، ح6، سند غیبت نعمانی چنین است: أبو جعفر باقر (علیه السلام) از پدرانش ـ علیهم السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ. به احتمال زیاد، همین درست است..
6. الأئمة بعدی بعدد نقباء بنی إسرائیل
این تعبیر در روایت سلمان از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ آمده است86 نک: کفایة الأثر: 47..
در این میان، منقولات روائی شیعی با روایات أهل سنت تفاوتی دیگر نیز دارد. وآن این که در برخی از روایات مصادر شیعی، تفصیل این دوازده خلیفه (امام) نیز آمده است.
مشهورترین این روایات، روایتی است که به اسانید مختلف، از جابر بن عبد الله انصاری نقل شده و به روایت لوح جابر شهرت یافته است. در ادامه به نقل‌های مختلفی که از این روایت در مصادر شیعی آمده است می‌پردازیم87 متن عربی و سند این روایات را به صورت کامل در ضمیمه این مقاله آورده ایم.:
أ. کلینی مسنداً از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده که ایشان فرمودند: پدرم بجابر بن عبد اللَّه انصارى فرمود: من با تو کارى دارم، چه وقت برایت آسان‏تر است که ترا تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهى، پس روزى با او در خلوت نشست و باو فرمود: در باره لوحى که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله دیده‏اى و آنچه مادرم بتو فرمود که در آن لوح نوشته بود، بمن خبر ده.
جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را بولادت حسین علیه السلام تبریک گفتم، در دستش لوح سبزى دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبى سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود.
باو عرضکردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحى است که خدا آن را برسولش صلّى اللَّه علیه و آله اهدا فرمود، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را بعنوان مژدگانى بمن عطا فرموده.
جابر گوید: سپس مادرت فاطمه علیها السلام آن را بمن داد. من آن را خواندم و رونویسى کردم پدرم باو گفت: اى جابر! آن را بر من عرضه میدارى؟ عرضکرد: آرى. آنگاه پدرم همراه جابر بمنزل او رفت، جابر ورق صحیفه‏ئى بیرون آورد. پدرم فرمود: اى جابر، تو در نوشته‏ات نگاه کن تا من برایت بخوانم، جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کرد، حتى حرفى با حرفى اختلاف نداشت.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است براى محمد پیغمبر او، و نور و سفیر و دربان و دلیل او، که روح الأمین از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.
اى محمد أسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهاى مرا سپاسگزار و الطاف مرا انکار مدار.
همانا منم خدائى که جز من شایان پرستشى نیست، منم شکننده جباران و دولت رساننده بمظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز، همانا منم خدائى که جز من شایان پرستشى نیست، هر که جز فضل مرا امیدوار باشد و از غیر عدالت من بترسد، او را عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم، پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما.
من هیچ پیغمبرى را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد، جز اینکه براى او وصى و جانشینى مقرر کردم. و من ترا بر پیغمبران برترى دادم و وصى ترا بر اوصیاء دیگر، و ترا بدو شیر زاده و دو نوه‏ات حسن و حسین گرامى داشتم، و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحى خود ساختم و او را بشهادت گرامى داشتم و پایان کارش را بسعادت رسانیدم، او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالیتر است. کلمه تامه خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم، بسبب عترت‏ او پاداش و کیفر دهم.
نخستین آنها سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است.
و پسر او که مانند جد محمود خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است.
و جعفر است که شک‏کنندگان در باره او هلاک میشوند، هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفته، سخن و وعده پابرجاى من است که: مقام جعفر را گرامى‏ دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم.
پس از او موسى است که (در زمان او) آشوبى سخت و گیج‏کننده فرا گیرد، زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامى سرشار سیر آب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیده‏ام موسى، واى بر دروغ‏بندان و منکرین على و دوست و یاور من و کسى که بارهاى سنگین نبوت را بدوش او گذارم و بوسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم او را مردى پلید و گردنکش میکشد و در شهرى که بنده صالح آن را ساخته است، پهلوى بدترین مخلوقم بخاک سپرده مى‏شود، فرمان و وعده من ثابت شده که او را بوجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم میباشد، هر بنده‏اى باو ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت بهفتاد تن از خاندانش که همگى سزاوار دوزخ باشند بپذیرم.
و عاقبت کار پسرش على را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و امین وحى من است بسعادت رسانم.
از او بوجود آورم دعوت‏کننده بسوى را هم و خزانه‏دار علمم حسن را.
و این رشته را بوجود پسر او «م ح م د» که رحمت براى جهانیانست کامل کنم، او کمال موسى و رونق عیسى و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آنها را براى یک دیگر هدیه فرستند، چنان که سرهاى ترک و دیلم را به هدیه فرستند، ایشان را بکشند و بسوزانند، و آنها ترسان و بیمناک و هراسان باشند، زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و وا ویلا در میان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقیقى منند. بوسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ایشانند، هدایت‏شدگان88 الکافی: ‏1/527ـ528، ح3..
این روایت را بسیاری دیگر از بزرگان و محدّثان شیعی نیز با سندهای مشابه نقل کرده‌اند، که به ترتیب تاریخی عبارتند از:
1. پدر شیخ صدوق89 الإمامة والتبصرة: 103، ح92..
2. خصیبی90 الهدایة الکبرى: 364..
3. نعمانی91 الغیبة: 62، ح5..
4. شیخ صدوق در کتاب عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ92 عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/41ـ42، ح2. ، و نیز در کتاب کمال الدین93 کمال الدین: ‏1/308، ح1..
5. مسعودی94 إثبات الوصیة: 271..
6. شیخ مفید95 الاختصاص: 210. البته در این که کتاب اختصاص تألیف شیخ مفید است تردیدهای جدی وجود دارد..
7. شیخ طوسیّ96 الغیبة: 143ـ144..
ب. کلینی مسنداً از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت کرده است: جابر بن عبد اللَّه انصارى گوید: خدمت فاطمه علیها السلام رسیدم، در برابرش لوحى بود که نامهاى اوصیاء از فرزندان او در آن بود، من شمردم، دوازده نفر بودند، آخر آنها قائم علیه السلام بود، سه محمد در میان آنها بود و سه على97 الکافی: ‏1/532، ح9..
این روایت را شیخ صدوق به سندی مشابه98 البته در نقل شیخ صدوق «فرزندان او» نیامده است. در کتاب های: من لا یحضره الفقیه99 من لا یحضره الفقیه: ‏4/180، ح5408 ، عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ 100 عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/46ـ47، ح6؛ ‏1/47، ح7. ، کمال الدین101 کمال الدین: ‏1/269؛ ‏1/311ـ312؛ 1/313.، خصال102 الخصال: ‏2/477ـ478، ح42. نیز نقل کرده است.
شیخ مفید این روایت را در کتاب ارشاد ذکر کرده است103 الإرشاد: ‏2/346، ح15..
ج. شیخ صدوق از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل کره است: جابر بن عبد اللَّه انصاری گوید: «به خدمت حضرت فاطمه علیها السّلام مشرّف‏ شدم، در مقابل حضرت لوحى قرار داشت که نورانیت آن، نزدیک بود چشم را کور کند، در آن لوح، دوازده اسم دیده مى‏شد، سه اسم در روى لوح، سه اسم، پشت آن و سه اسم در آخر آن و سه اسم در کنار آن، آنها را شمردم، دوازده نام بود. پرسیدم: اینها اسامى چه کسانى است؟ فرمودند: اینها اسماء اوصیاء است، اوّلین آنها پسر عمویم و یازده نفر بقیه، از اولاد من هستند که آخرین آنها «قائم» است، جابر ادامه داد: در سه موضع از آن لوح نام محمّد، و در چهار موضع از آن نام «علىّ» دیده مى‏شد104 عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/46، ح5؛ کمال الدین: ‏1/311، ح2..
مسعودی نیز با سندی مشابه این متن را نقل کرده است105 إثبات الوصیة: 268..
د. شیخ صدوق از ابو نضره نقل کرده است که: «زمانى که وفات امام باقر علیه السّلام فرا رسید، حضرت در حال احتضار بودند فرزند خود، حضرت صادق علیه السّلام را فراخواندند تا به ایشان وصیت کنند، زید بن علىّ، برادر امام باقر علیه السّلام گفت: اگر در مورد من به روش حسن و حسین علیهما السّلام رفتار مى‏کردى، به گمانم، کار بدى نبود. حضرت به او فرمودند: اى ابو الحسن، امانات الهى از روى قیاس کردن و تشبیه نمودن افراد به یک دیگر صورت نمى‏گیرد، و اوامر او بستگى به شباهت‏ها ندارد، اینها مسائلى است که قبل از میلاد حجج الهى ائمّه علیهم السّلام مشخّص شده است، سپس جابر بن عبد اللَّه را فراخوانده، به او فرمودند: در باره صحیفه‏اى که خود، دیدى براى ما صحبت کن، جابر عرض کرد: بروى چشم، روزى براى عرض تبریک تولّد امام حسین علیه السّلام خدمت حضرت زهرا علیها السّلام رفتم، در دست ایشان صحیفه‏اى سفید و درخشان از مروارید بود، عرض کردم: اى سرور همه زنان! این صحیفه‏اى که نزد شما مى‏بینم چیست؟ فرمودند: اسامى ائمّه- که از فرزندان من خواهند بود- در آن است، عرض کردم: آن را به من بدهید تا در آن بنگرم.
فرمودند: اى جابر، اگر این کار نهى نشده بود حتما آن را به دستت مى‏دادم. امّا نهى شده است که کسى، به آن دست بزند مگر اینکه پیامبر یا وصىّ پیامبر یا اهل بیت پیامبر باشد ولى تو اجازه دارى از روى آن، درون آن را ببینى، جابر گوید: در آن صحیفه چنین آمده بود: أبو القاسم محمّد بن عبد اللَّه المصطفى مادرش آمنه، ابو الحسن علىّ بن ابى طالب المرتضى مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن- عبد مناف، ابو محمّد حسن بن علی البرّ (نیکوکار)، ابو عبد اللَّه حسین بن علی التّقى مادرشان فاطمه دختر محمّد، ابو محمّد علىّ بن حسین العدل مادرش شهربانویه دختر یزدگرد، ابو جعفر محمّد بن علی الباقر مادرش ام عبد اللَّه دختر حسن بن علىّ بن ابى طالب، ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق مادرش ام فروه دختر قاسم بن محمّد ابى بکر، ابو ابراهیم موسى بن جعفر بن محمّد مادرش کنیزى به نام حمیدة المصفّاة، ابو الحسن علىّ بن موسى الرضا مادرش کنیزى به نام نجمة، ابو جعفر محمّد بن علی الزکىّ مادرش کنیزى به نام خیزران، ابو الحسن علی بن محمّد الأمین‏ مادرش کنیزى به نام سوسن، ابو محمّد حسن بن علىّ الرّفیق، مادرش کنیزى به نام سمانه و کنیه آن بانو امّ الحسن، أبو القاسم محمّد بن الحسن او حجّت اللَّه القائم است، مادرش کنیزى است به نام نرجس. درود خدا بر همگى آنان باد106 عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/40ـ41، ح1؛ کمال الدین: ‏1/305، ح1..
هـ. شیخ طوسی نیز متنی دیگر از روایت جابر را در امالی اش از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل کرده است107 الأمالی: 291ـ292، ح13..
طبری نیز این روایت را به سندی مشابه روایت کرده است108 بشارة المصطفى: 183..
این نقل ها، همگی ـ چنان که مشاهده می‌کنید ـ روایت جابر است، که به روایت لوح جابر نیز شهرت یافته است. علاوه بر روایت جابر، روایات دیگری نیز در مصادر شیعی آمده که در همه آنها به تفصیل به اسماء أئمه ـ علیهم السلام ـ پرداخته شده است.
این روایات از:
1. عن سهل بن سعد الأنصاری از فاطمة بنت رسول الله از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 109 کفایة الأثر: 195. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/351ـ352.
2. عبد الله بن عمر بن خطّاب از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 110 مقتضب الأثر: 23ـ24. ونیز نک: مقتضب الأثر: 27ـ29
3. سلمان فارسی از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ111 کفایة الأثر: 40ـ42. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/289ـ290.
4. جابر بن عبد الله از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 112 کمال الدین: ‏1/253. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/249ـ250. ونیز نک: کفایة الأثر: 55ـ54؛ قصص الأنبیاء: 360ـ361؛ مناقب آل أبی طالب: ‏1/282.
5. أنس بن مالک از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 113 کفایة الأثر: 69ـ73. ونیز نک: کفایة الأثر: 74ـ75؛ إرشاد القلوب: ‏2/415ـ416.
6. أبو هریره از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 114 کفایة الأثر: 81ـ84. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/312ـ313.
7. أبو أمامه از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 115 کفایة الأثر: 105. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/321. ونیز نک: مناقب آل أبی طالب: ‏1/296.
8. حذیفه یمان از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 116 کفایة الأثر: 136ـ138. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/331ـ332.
9. علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ‏ از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 117 کفایة الأثر: 143ـ145. ونیز نک: کفایة الأثر: 146ـ150؛ 152ـ153؛ 155ـ156؛ کمال الدین: ‏1/252، ح2؛ ‏1/258ـ259، ح3؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/58، ح27؛ قصص الأنبیاء: 368؛ الإحتجاج: ‏1/68؛ کشف الغمة: 2/510.
10. امام حسن ـ علیه السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 118 کفایة الأثر: 162ـ164. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/338ـ340.
11. امام حسین ـ علیه السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 119 کفایة الأثر: 169ـ170. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/341. ونیز نک کفایة الأثر: 175ـ176؛ 177.
12. أمّ سلمه از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 120 کفایة الأثر: 185ـ186. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/348.
13. عایشه از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 121 کفایة الأثر: 187ـ189. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏36/348.
14. جارود بن منذر عبدی از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 122 مقتضب الأثر: 32ـ38. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏15/241ـ247.
15. أبو سلمى از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 123 مقتضب الأثر: 10ـ11.
16. ابن عبّاس از رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ 124 کمال الدین: ‏1/282ـ284، ح36. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏43/248ـ250.
وبرخی دیگر نقل شده است125 برای تفصیل بیشتر پیرامون این روایات به مقاله: «نصوص الإمامة، دراسة تأمّلیة» نوشته آقای عبد الله مصلحی منتشر شده در مجله نصوص المعاصرة، شماره 50 و51 مراجعه کنید.
مرجّحات تطبیق شیعه در روایات مذکور
تطبیقات اهل سنت بر روایات دوازده خلیفه، و اشکالات آن گذشت، اشکالاتی که به نظر می‌رسد پاسخی قانع کننده نداشته باشد، اما به نظر می‌رسد تطبیق شیعه ـ بدون در نظر گرفتن شبهاتی که بعداً بدانها خواهیم پرداخت ـ بر تطبیقات دیگر ترجیح دارد، چرا که:
1. تنها کسی که مدّعی امامت دوازده امام است و در تطبیق خود نیز دچار تردید و شک نیست شیعه است.
این وجه را بسیاری از علمای شیعه از جمله شیخ طوسی126 عبارت او چنین است: «أمّا الدلیل على أنّ المراد بالأخبار و المعنی بها أئمتنا ـ علیهم السلام ـ فهو أنه إذا ثبت بهذه الأخبار أنّ الإمامة محصورة فی الاثنی عشر إماماً و أنّهم لا یزیدون و لا ینقصون ثبت ما ذهبنا إلیه‏». الغیبة: 157.، تقی الدین حلبی127 عبارت او چنین است: «ثبوت النصّ منه ـ صلی الله علیه وآله ـ على هذا العدد المخصوص ینوب مناب نصّه على أعیان أئمّتنا ـ علیهم السلام ـ، لأنّه لا أحد قال بهذا فی‏ نفسه‏ غیرهم‏ و شیعتهم لهم، فوجب له القطع على إمامتهم». تقریب المعارف: 182.، سید بن طاوس128 عبارت او چنین است: «و هذا العدد ما عرفنا أنّ أحداً اعتقده غیر الإمامیة، و هو تصدیق لما أنت علیه و سلفک من اعتقاد إمامة الاثنی‏ عشر من الصفوة النبویة». کشف المحجة: 101.، و ابن شهرآشوب129 عبارت او چنین است: »إذا ثبت بهذه الأخبار هذا العدد المخصوص ثبتت إمامتهم، لأنّ من خالفهم لا یقصر الإمامة على هذا العدد، بل یجوز الزیادة علیها و لیس فی الأمة من ادّعى‏ هذا العدد سوى‏ الإمامیة، و ما أدّى على خلاف الإجماع یحکم بفساده»‏. مناقب آل أبی طالب: 1/293. ومثل این عبارت را در کتاب دیگری هم آورده است. نک: متشابه القرآن: ‏2/57. بیان کرده‌اند.
2. تطبیقی که در بعضی از همان نصوص آمده است، یعنی در بعضی از روایات اثنا عشر در همان خود روایت تطبیق آمده است.
3. اجماع اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نیز بر این تطبیق است.
ابن شهرآشوب این وجه را در ترجیح تطبیق شیعه نقل کرده است130 عبارت او چنین است: «ما اجتمع أهل البیت خلفاً عن سلف عن آبائهم و عن النبی ـ صلی الله علیه وآله ـ على عددهم و أسمائهم و ذکر استخلافهم ما نعجز عن حصرها و إجماعهم حجّة کما بیناه». نک: متشابه القرآن: ‏2/55..
با این حال، شبهاتی حول تطبیق شیعه و نیز روایاتی که در آنها به تفصیل، اسم دوازده امام آمده است مطرح است. آنچه در پی می‌آید طرح این شبهات، و پاسخ بدانهاست.
نصوص ائمه اثنا عشر و تردیدهای شیعیان
شبهه‌ای که از قدیم مطرح بوده ـ و شیخ صدوق نیز آن را از قول زیدیه مطرح کرده131 شیخ صدوق در این باره می‌نویسد: «قالت الزیدیة لو کان خبر الأئمة الاثنی عشر صحیحاً لمّا کان‏ الناس‏ یشکون بعد الصادق جعفر بن محمّد (علیه السلام) فی الإمامة حتّى یقول طائفة من الشیعة بعبد الله، و طائفة بإسماعیل، و طائفة تتحیر». کمال الدین: ‏1/74. ـ مسأله تردیدهای شیعیان در دوره‌های مختلف است.
توضیح آن که در مراجعه به روایاتی که در آنها به تفصیل، اسم دوازده امام آمده است می‌بینیم که این روایات را عائشه، أمّ سلمة، أبو هریره، عبد الله بن عمر، و بسیاری دیگر نقل کرده‌اند، با این حال می‌بینیم که بسیاری از أصحاب پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را نپذیرفتند به گونه‌ای که در روایات متعدّدی آمده است که همه أصحاب پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ جز سه نفر مرتد شدند132 نک: الاختصاص: 6؛ 10؛ رجال الکشی: 8؛ 11.، همین طور بعد از شهادت سید الشهداء ـ علیه السلام ـ جماعتی دچار حیرت شدند که از این تردید هم در روایات به ارتدادِ همه جز تعداد انگشت شماری یاد شده است133 نک: رجال الکشی: 123؛ الاختصاص: 64..
شکل گیری فرقه‌های انحرافی زیدیه، تردیدهای جدّی بعد از شهادت امام صادق ـ علیهم السلام ـ و ادّعای امامت توسط عبد الله افطح134 نک: الکافی: ‏1/313، ح12؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): 1/31، ح26؛ الإرشاد: ‏2/251؛ الغیبة: 39ـ38؛ رجال الکشی: 153ـ154.، ونیز شکل گیری فرقه انحرافی واقفیه و پیوستن بسیاری از بزرگان شیعه بدان ـ آن گونه که شیخ طوسی گزارش نموده است135 نک: الغیبة: 71ـ72. ـ همه و همه136 برای تفصیل بیشتر در باره این تردیدها می‌توانید به مقاله: «نصوص الإمامة، دراسة تأمّلیة» نوشته آقای عبد الله مصلحی منتشر شده در مجله نصوص المعاصرة، شماره 50 و51 مراجعه نمایید. ما را در وجود روایاتی که در آنها به تفصیل، اسم دوازده امام آمده است، دچار شکّ و تردید جدی می‌کند.
اوّلین پاسخی که به این شبهه داده شده از طرف شیخ صدوق است. او در این باره می‌نویسد: ما مدّعی نیستیم که همه شیعه در آن عصر، ایمه دوزاده گانه را با نام می‌شناختند، بلکه ما می‌گوییم که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خبر از دوازده امام بعد از خود داده، و هر چند علمای شیعه، احادیث دالّ بر امامت دوازده امام را با اسم ائمه ـ علیهم السلام ـ روایت کرده‌اند، ولی نمی‌توان انکار کرد که در این میان، چند نفری هم از شیعیان وجود داشته‌اند که این احادیث را نشنیده باشند137 عبارت او چنین است: «أنّا لم ندّع أنّ جمیع الشیعة عرف فی ذلک العصر الأئمة الاثنی عشر ـ علیهم السلام ـ بأسمائهم، و إنّما قلنا إنّ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ أخبر أنّ الأئمة بعده الاثنا عشر الذین هم أمناؤه، و أنّ علماء الشیعة قد رووا هذا الحدیث بأسمائهم. و لا ینکر أن یکون فیهم واحد أو اثنان أو أکثر لم یسمعوا بالحدیث»‏. کمال الدین: ‏1/74ـ75..
در جواب شبهه مذکور، این مطلب نیز بیان شده است: شرائط خفقان و تقیه حاکم بر جامعه شیعی، منجر به اختفاء و سر مکتوم گردیدن احادیث دالّ بر اسامی ائمه گردیده، و به دنبال آن عواملی چون نوع جایگاه یا عملکرد برخی خواص و اطرافیان ایشان (مثل عبدالله افطح، یا سران واقفیه، یا بنی الحسن، و یا جعفر کذاب)، سوء برداشت یا سوء استفاده از آموزه مهدویت، تمرکز بر ملاکی خاصّ از ملاک‌های امامت و همچنین بعد فاصله از مرکزیت رهبری جامعه شیعی، به طور هم فزا، شیعیان را در تشخیص مصداق امام، سرگردان می‌نموده است.
در مقابل، معصومین با اقداماتی همچون تبیین معیارهای لازم جهت تصدی مقام امامت، ارائه معجزه سعی بر رفع این تردیدها می‌نموده‌اند138 نک: حیرت‌ها و هدایت ها، سراسر کتاب..
اما به نظر می‌رسد این جواب ها، پاسخی کامل و همه جانبه به شبهه مذکور نباشد، چرا که وقتی کسانی مثل ابن عمر، عایشه، ابو هریره و.. احادیث دالّ بر اسامی ائمه ـ علیهم السلام ـ را روایت کرده‌اند، چگونه می‌توانیم بپذیریم جماعتی از شیعه ـ که به نقل شیخ طوسی139 نک: الغیبة: 71ـ72. در بین آنها برخی از اصحاب اجماع نیز به چشم می‌خورند ـ این احادیث را نشنیده‌اند؟!
همچنین نقل کسانی مثل ابن عمر، عایشه، ابو هریره و.. با سر مکتوم بودن این احادیث چندان سرسازگاری ندارد، هر چند نمی‌توان شرائط خفقان و تقیه حاکم بر جامعه شیعی را در ایجاد و تقویت این تردید‌ها نادیده گرفت.
در پاسخ به شبهه مذکور باید گفت:
شیعه احادیث دوازده امام را پذیرفته و بر ائمه دوازده گانه خود تطبیق نموده است.
در این میان، مسأله امامت أمیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ، امام حسن ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ مورد پذیرش همه شیعه است140 والبته اگر فرقه کیسانیه را یک فرقه ساختگی دانیم، إمامت امام سجاد (علیه السلام) هم مورد پذیرش همه شیعه خواهد بود. در این باره نک: مقاله «تأمّلات فی الکیسانیة»، به قلم نگارنده، منتشر شده در فصلنامه العقیدة، شماره: 16.، ولی إمامت امام سجّاد ـ علیه السلام ـ تا حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ تنها مورد پذیرش امامیه است نه همه شیعه.
اما در مسأله تشکیک در نصوصی که اسم همه ائمه ـ علیهم السلام ـ در آنها آمده باید یگوییم تشکیک در این نصوص، به معنی تشکیک در أصل صحّت امامت أئمه دوزاده گانه ـ علیهم السلام ـ نیست، بلکه تشکیک در معلوم بودن اسماء أئمه ـ علیهم السلام ـ پس از امام صادق ـ علیه السلام ـ است، یعنی آنچه مورد شک و تردید است نه اصل امامت امام هفتم و امتداد امامت پس از امام صادق ـ علیه السلام ـ است، بلکه تردید در معلوم بودن نام ائمه ـ علیهم السلام ـ از ابتداست، به گونه‌ای که حتّی ابن عمر، عایشه، ابو هریره و... آن را بدانند و برای دیگران هم نقل کنند.
تشکل فرقه‌های انحرافی (مثل کیسانیه، فطحی، اسماعیلیه، واقفیه و...) هم به ادّعای شیعیان دوازده امامی ضربه‌ای نمی‌زند، و مخالفت آنها در خور توجّه نیست، بلکه ـ البته اگر بسیاری از این فرق را زاییده توهّم و خیال مؤلّفین ملل و نحل ندانیم141 نک: مقاله «تأمّلات فی الکیسانیة»، به قلم نگارنده، منتشر شده در فصلنامه العقیدة، شماره: 16. ونیز مقدّمه کتاب فرق الشیعه نوبختی به قلم نگارنده. ـ صحّت ادعای شیعیان دوازده امامی، علّت انقراض بسیاری از این فرقه‌ها بوده است.
همچنان که برای مسأله امتداد امامت ـ به گونه‌ای که باور شیعیان دوازده امامی است ـ شواهد و قرائن متعدّدی می‌توان اقامه کرد.
از جمله این که بر اساس روایات متعدّد، شیعه پس از امام صادق ـ علیه السلام ـ (که زمان شکل گیری برخی از فرق ـ همانند فطحیه ـ است) دنبال امام در خاندان امام صادق ـ علیه السلام ـ بود.
از هشام بن سالم نقل شده است: بعد از وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ من و صاحب الطاق در مدینه بودیم، و مردم گرد عبد الله بن جعفر (عبد الله افطح) را گرفته و او را صاحب الأمر بعد از پدرش می‌دانستند. من با صاحب الطاق نزدش رفتیم و مردم در محضرش بودند... ما هم نزدش رفتیم تا مسائلى را که از پدرش می‌پرسیدیم از او بپرسیم، لذا پرسیدیم زکات در چند درهم واجب مى‏شود؟ گفت: در دویست درهم که باید پنج درهم آن را داد، گفتیم: در صد درهم چطور؟ گفت: دو درهم و نیم، گفتیم: عامه هم چنین چیزى نمی‌گویند، او دستش را سوى آسمان بلند کرد و گفت: به خدا من نمی‌دانم عامه چه می‌گویند، هشام گوید: ما از نزد او گمراه و حیران بیرون آمدیم، نمی‌دانستیم به کجا رو آوریم، من بودم و أبو جعفر احول، گریان و سرگردان در یکى از کوچه‏هاى مدینه نشستیم نمی‌دانستیم کجا برویم و به که رو آوریم... در همین حال بودیم پیر مردى را که نمی شناختیم دیدیم با دست اشاره کرد به سوى من بیایید، من ترسیدم که او از جاسوس هاى منصور باشد، زیرا او در مدینه جاسوس هایى داشت که ببینند شیعیان امام صادق ـ علیه السلام ـ به امامت چه کسى اتفاق می کنند تا گردن او را بزنند... من بدنبال پیر مرد به راه افتادم... تا مرا بدر خانه ابو الحسن (امام کاظم ـ علیه السلام ـ) برد. سپس مرا تنها گذاشت و رفت142 الکافی: ‏1/351، ح7؛ رجال الکشی: 282..
آنگاه به تفصیل ماجرای پذیرش و اعتقاد به امامت امام کاظم ـ علیه السلام ـ را بیان می‌کند.
و این بدان معناست که بزرگان شیعه ـ همانند: هشام بن سالم و مؤمن طاق ـ هم به امتداد امامت باور داشته و هم این که امام را از نسل امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌دانستند.
ماجرای زراره143 در برخی مصادر آمده که پس از شهادت امام صادق ـ علیه السلام ـ زراره، پسرش عبید را به مدینه فرستاد تا بفهمد پس از امام صادق ـ علیه السلام ـ چه کسی به امات رسیده است. و چون در بستر مرگ بود و پسرش نیامد، قرآن بر سینه گذاشت وگفت: خدایا من به امامت کسی که قرآن امامتش را اثبات کند اعتقاد دارم. نک: رجال الکشی: 153ـ156، رقم: 251 و254 و256. را هم اگر بپذیریم ـ و نه همانند شیخ صدوق آن را به گونه‌ای توجیه کنیم144 عبارت صدوق این است: «قیل إنّ زرارة قد کان علم بأمر موسى بن جعفر ـ علیه السلام ـ و بإمامته، و إنما بعث ابنه عبیدا لیتعرف من موسى بن جعفر ـ علیه السلام ـ هل یجوز له إظهار ما یعلم من إمامته أو یستعمل التقیة فی کتمانه و هذا أشبه بفضل زرارة بن أعین و ألیق بمعرفته». نک: کمال الدین: ‏1/75. ـ می‌تواند تفسیری این گونه داشته باشد.
همان گونه که بعد از شهادت امام رضا ـ علیه السلام ـ و ماجرای امامت امام جواد ـ علیه السلام ـ، و این که چگونه می‌توان امامت کودکی را پذیرفت، جماعت شیعیان هیچ گاه نسبت به امتداد امامت و این که امام باید از اولاد امام رضا ـ علیه السلام ـ باشد دچار تردید نشدند145 نک: إثبات الوصیة: 220؛ دلائل الإمامة: 388؛ عیون المعجزات: 119..
در ماجرای کشمکش هایی که بین امام رضا ـ علیه السلام ـ و واقفیه بود، هم هیچ کسی از شیعیان قائل به ختم امامت نشد، بلکه تحیر آنها در حقیقت به خاطر امتداد امامت از نسل امام رضا ـ علیه السلام ـ بود، و این که چگونه ممکن است از نسل امام رضا ـ علیه السلام ـ که تا آن زمان اولادی ندارد امامت امتداد پیدا می‌کند؟
آنچه اعتقاد امامیه را تأیید می‌کند حساسیت بنی عبّاس نسبت به ائمه ـ علیهم السلام ـ تا زمان مرگ امام عسکری ـ علیه السلام ـ است و حتّی پس از مرگ امام عسکری ـ علیه السلام ـ است، حسّاسیتی که باعث می‌شود کارگزاران حکومت کنیزان امام عسکری ـ علیه السلام ـ را تفتیش کنند تا مطمئن شوند فرزندی از ایشان باقی نمانده است146 نک: الکافی: ‏1/505، ح1؛ کمال الدین: 1/43..
این حسّاسیت نشانگر اعتقاد عمومی جامعه شیعی به امامت امام عسکری ـ علیه السلام ـ و فرزند ایشان است، و الا به نظر نمی‌رسد این حساسیت بنی عبّاس به خاطر ترس از قیام مسلحانه و خروج ائمه شیعه بر علیه حکومت بنی عباس باشد، چرا که ـ بر خلاف بنی حسن ـ هیچ گزارشی مبنی بر تمایل ائمه ـ علیهم السلام ـ به قیام و تشکیل حکومت نقل نشده است، بلکه در روایات فراوانی که از آنها نقل شده ـ و طبیعتا به گوش دستگاه حاکمه نیز رسیده است ـ آنها شیعیانشان را از خروج نهی نموده‌اند147 حر عاملی و محدّث نوری در بابی تحت عنوان «باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم ـ علیه السلام ـ» بیش از سی روایت درباره نهی از خروج نقل کرده‌اند. نک: وسائل الشیعة: ‏15/50ـ56؛ مستدرک الوسائل: ‏11/34ـ39..
روایات سیزده امام
در کتاب کافی، با روایاتی مواجه می‌شویم که شاید با مشاهده آنها کسی گمان کند تعداد ائمه، سیزده نفر است. مجموع این روایات ـ آن گونه که در کتاب کافی آمده است ـ پنج روایت است:
1. محمّد بن یحیى عن عبد الله بن محمّد الخشّاب عن ابن سماعة عن علی بن الحسن بن رباط عن ابن أذینة عن زرارة قال سمعت أبا جعفر ـ علیه السلام ـ یقول‏: الاثنا عشر الإمام‏ من آل محمّد ـ علیهم السلام ـ کلّهم محدّث من ولد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ و من‏ ولد علی‏148 الکافی: ‏1/531، ح7. ونیز نک: بصائر الدرجات: ‏1/320، ح5..
2. محمّد بن یحیى عن محمّد بن الحسین عن مسعدة بن زیاد عن أبی عبد الله و محمّد بن الحسین عن إبراهیم عن أبی یحیى المدائنی عن أبی هارون العبدی عن أبی سعید الخدری عن أمیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ قال: إنّ لهذه الأمّة اثنی عشر إماماً هدًى‏ من ذرّیة نبیها و هم منّی149 الکافی: ‏1/531ـ532، ح8..
3. محمّد بن یحیى عن محمّد بن الحسین عن ابن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: دخلت على فاطمة ـ علیها السلام ـ و بین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها فعددت‏ اثنی‏ عشر آخرهم القائم ـ علیه السلام ـ ثلاثة منهم محمّد و ثلاثة منهم علی150 الکافی: ‏1/532، ح9..
4. محمّد بن یحیى عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن الحسین عن أبی سعید العصفوری عن عمرو بن ثابت عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال: قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ:‏ إنّی و اثنی عشر من‏ ولدی‏ و أنت‏ یا علی زرّ الأرض یعنی أوتادها و جبالها151 الکافی: ‏1/534، ح17..
5. محمّد بن یحیى عن محمّد بن أحمد عن محمّد بن الحسین عن أبی سعید رفعه عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ:‏ من‏ ولدی‏ اثنا عشر نقیباً نجباء محدّثون مفهّمون آخرهم القائم بالحقّ یملأها عدلاً کما ملئت جوراً152 الکافی: ‏1/534، ح18..
در این نصوص روائی ـ چنان که مشاهده می‌کنید ـ عباراتی آمده است که موهم این معناست که ائمه، سیزده نفرند، عباراتی همانند: «دوزاده نفر از اولاد فاطمه»، «دوزاده نفر از اولاد پیامبر»، «دوزاده نفر از اولاد پیامبر و علی».
اما نمی‌توان این مطلب را پذیرفت، بلکه به نظر می‌رسد در این روایات، تصحیفی صورت گرفته است153 برای تفصیل بیشتر نک: الأخبار الدخیلة: 1/2 به بعد:
مثلاً روایت اول را شیخ مفید از کلینی این گونه نقل کرده است: «الاثنا عشر الأئمة من آل محمّد کلّهم محدّث: علی بن أبی طالب و أحد عشر من ولده، و رسول الله و علی هما الوالدان»154 الإرشاد: 2/347..
شیخ صدوق نیز این روایت را به سندی مشابه این گونه نقل کرده است: «اثنا عشر إماماً من آل محمّد ـ علیهم السلام ـ کلّهم محدّثون بعد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ، و علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ منهم»155 الخصال/ج‏2/480، ح49؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/56ـ57، ح24..
همچنین روایت دوم را شیخ صدوق این گونه نقل کرده است: «فإنّ لهذه الأمة اثنی عشر إماماً هادین مهدیین لا یضرّهم خذلان من خذلهم»156 کمال الدین: ‏1/298.، که در نقل او عبارت: «من ذرّیة نبیها و هم منّی» به چشم نمی‌خورد.
همین طور روایت سوم را صدوق ـ بدون تکه: «من ولدها» ـ این گونه نقل کرده: «فیه أسماء الأوصیاء من ولدها فعددت اثنی عشر»157 من لا یحضره الفقیه: ‏4/180، ح5408؛ الخصال/ج‏2/477ـ478، ح42؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏1/46ـ47، ح6 و7؛ کمال الدین: ‏1/311ـ312، ح3..
و یا روایت چهارم که به ابو سعید عصفرى می‌رسد در اصل ابو سعید این گونه آمده است: «إنّی و أحد عشر من ولدی و أنت یا علی زرّ الأرض، أعنی أوتادها وجبالها»158 الأصول الستة عشر: 140..
و همین طور روایت پنجم ـ بنا بر نقلی که در أصل ابو سعید عصفرى آمده ـ این گونه است: «من ولدی أحد عشر نقیباً نجباء محدّثون مفهمون، آخرهم القائم بالحقّ، یملأها عدلاً کما ملئت جوراً»159 الأصول الستة عشر: 139..
علاوه بر این:
1. همه این روایات ـ علاوه بر این که از حدّ خبر واحد تجاوز نمی‌کند، و بنا بر آنچه اکثر اصولیون شیعه باور دارند160 نک: عدّة الأصول: 2/730ـ731؛ معارج الأصول: 199؛ الألفیة: 38؛ المقاصد العلیة: 21؛ مناهج الأحکام: 294؛ الفصول: 416.، و بلکه برخی در این باره ادّعای اجماع کرده‌اند161 نک: الباب الحادی عشر: 3ـ4.، خبر واحد در مسائل اعتقادی قابل اعتنا نیست162 برای تفصیل در این بحث نک: فرائد الأصول: 1/553. ـ ضعیف السند است.
2. این روایات، مخالف روایات متواتر حصر در دوازده امام است.
3. در این روایات به عدد دوازده امام تصریح شده است، و از این جهت با روایات دیگر سر ناسازگاری ندارد، یعنی تنها مشکل این روایات حول تفصیلی است که پیرامون دوازده امام آمده، که آن تفصیل موهم سیزده امام است.
4. اجماع عملی شیعه163 و به تعبیر محقّق شوشتری: ضرورت مذهب. نک: الأخبار الدخیلة: 1/2. هم مخالف این گونه روایات است.

ضمیمه: متن و سند روایات لوح جابر در مصادر روائی
أ
. الکلینی عن محمّد بن یحیى ومحمّد بن عبد الله عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن ظریف وعلی بن محمّد عن صالح بن أبی حمّاد عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ قال: قال أبی لجابر بن عبد الله الأنصاری: إنّ لی إلیک حاجةً فمتى یخفّ علیک أن أخلو بک فأسألک عنها. فقال له: جابر أی الأوقات أحببته، فخلا به فی بعض الأیام. فقال له: یا جابر، أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمّی فاطمة ـ علیها السلام ـ بنت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ وما أخبرتک به أمّی أنّه فی ذلک اللّوح مکتوب.
فقال جابر: أشهد بالله أنّی دخلت على أمّک فاطمة ـ علیها السلام ـ فی حیاة رسول الله فَهَنَّیتُها بولادة الحسین ـ علیه السلام ـ ورأیت فی یدیها لوحاً أخضر ظننت أنّه من زمرّد ورأیت فیه کتاباً أبیض شبه لون الشّمس فقلت لها: بأبی وأمّی یا بنت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ، ما هذا اللّوح؟ فقالت هذا لوح أهداه الله إلى رسوله ـ صلی الله علیه وآله ـ فیه اسم أبی واسم بعلی واسم ابنی واسم الأوصیاء من ولدی وأعطانیه أبی لیبشّرنی بذلک.
قال جابر: فأعطتنیه أمّک فاطمة ـ علیه السلام ـ فقرأته واستنسخته، فقال له أبی: فهل لک یا جابر أن تعرضه علی؟ قال: نعم فمشى معه أبی إلى منزل جابر فأخرج صحیفةً من رقّ، فقال: یا جابر انظر فی کتابک لأقرأ أنا علیک، فنظر جابر فی نسخة فقرأه أبی فما خالف حرف حرفاً. فقال جابر: فأشهد بالله أنّی هکذا رأیته فی اللّوح مکتوباً:
بسم الله الرّحمن الرّحیم هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمّد نبیه ونوره وسفیره وحجابه ودلیله نزل به الرّوح الأمین من عند ربّ العالمین. عظّم یا محمّد أسمائی واشکر نعمائی ولا تجحد آلائی إنّی أنا الله لا إله إلا أنا قاصم الجبّارین ومدیل المظلومین ودیان الدّین إنّی أنا الله لا إله إلّا أنا فمن رجا غیر فضلی أو خاف غیر عدلی عذّبته عذاباً لا أعذّبه أحداً من العالمین فإیای فاعبد وعلی فتوکل. إنّی لم أبعث نبیاً فأکملت أیامه وانقضت مدّته إلا جعلت له وصیاً وإنّی فضّلتک على الأنبیاء وفضّلت وصیک على الأوصیاء وأکرمتک بشبلیک وسبطیک حسن وحسین، فجعلت حسناً معدن علمی بعد انقضاء مدّة أبیه، وجعلت حسیناً خازن وحیی، وأکرمته بالشهادة، وختمت له بالسعادة، فهو أفضل من استشهد، وأرفع الشهداء درجة، جعلت کلمتی التامّة معه وحجّتی البالغة عنده بعترته أثیب وأعاقب: أوّلهم علی سید العابدین وزین أولیائی الماضین، وابنه شبه جده المحمود محمّد الباقر علمی والمعدن لحکمتی، سیهلک المرتابون فی جعفر، الرادّ علیه کالرادّ علی، حقّ القول منّی منّ مثوى جعفر ولأسرّنّه فی أشیاعه وأنصاره وأولیائه، أتیحت بعده موسى فتنة عمیاء حندس، لأنّ خیط فرضی لا ینقطع وحجّتی لا تخفى وأنّ أولیائی یسقون بالکأس الأوفى من جحد واحداً منهم فقد جحد نعمتی ومن غیر آیةً من کتابی فقد افترى علی، ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّة موسى عبدی وحبیبی وخیرتی فی علی ولیی وناصری ومن أضع علیه أعباء النّبوّة وأمتحنه بالاضطلاع بها یقتله عفریت مستکبر یدفن فی المدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلى جنب شرّ خلقی حقّ القول منّی لأسرّنّه بمحمّد ابنه وخلیفته من بعده ووارث علمه فهو معدن علمی وموضع سرّی وحجّتی على خلقی لا یؤمن عبد به إلا جعلت الجنّة مثواه وشفّعته فی سبعین من أهل بیته کلّهم قد استوجبوا النّار وأختم بالسّعادة لابنه علی ولیی وناصری والشّاهد فی خلقی وأمینی على وحیی أخرج منه الدّاعی إلى سبیلی والخازن لعلمی الحسن، وأکمل ذلک بابنه م‏ح‏م‏د رحمةً للعالمین علیه کمال موسى وبهاء عیسى وصبر أیوب فیذلّ أولیائی فی زمانه وتتهادى رءوسهم کما تتهادى رءوس التّرک والدّیلم فیقتلون ویحرقون ویکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض بدمائهم ویفشو الویل والرّنّة فی نسائهم أولئک أولیائی حقّاً بهم أدفع کلّ فتنة عمیاء حندس وبهم أکشف الزّلازل وأدفع الآصار والأغلال أولئک علیهم صلوات من ربّهم ورحمة وأولئک هم المهتدون.
قال عبد الرّحمن بن سالم: قال أبو بصیر: لو لم تسمع فی دهرک إلّا هذا الحدیث لکفاک فصنه إلا عن أهله164 الکافی: ‏1/527ـ528، ح3..
ورواه والد الصدوق عن سعد بن عبد الله وعبد الله بن جعفر الحمیری جمیعاً، عن أبی الحسن صالح بن أبی حمّاد، والحسن بن طریف جمیعاً عن بکر بن صالح، عن عبد الرّحمن بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ‏165 الإمامة والتبصرة: 103، ح92..
ورواه الخصیبی عن جعفر بن أحمد القصیر، عن صالح بن أبی حماد، والحسین بن طریف جمیعاً، عن بکر بن صالح، عن عبد الرحمن بن سالم، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ166 الهدایة الکبرى: 364..
ورواه النعمانی عن موسى بن محمّد القمّی أبی القاسم بشیراز سنة ثلاث عشرة وثلاثمائة قال: حدّثنا سعد بن عبد الله الأشعری عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ167 الغیبة: 62، ح5..
ورواه الصدوق عن أبیه ومحمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید قالا: حدّثنا سعد بن عبد الله وعبد الله بن جعفر الحمیری جمیعاً عن أبی الخیر صالح بن أبی حمّاد والحسن بن ظریف جمیعاً عن بکر بن صالح؛ وحدّثنا أبی ومحمّد بن موسى بن المتوکل ومحمّد بن علی ماجیلویه وأحمد بن علی بن إبراهیم بن هاشم والحسین بن إبراهیم بن‏ تاتانة وأحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی ـ رضی الله عنهم ـ قالوا: حدّثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ168 عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏1/41ـ42، ح2. .
ورواه عن أبیه ومحمّد بن الحسن ـ رضی الله عنهما ـ قالا: حدّثنا سعد بن عبد الله وعبد الله بن جعفر الحمیری جمیعاً عن أبی الحسن صالح بن أبی حمّاد والحسن بن طریف جمیعاً عن بکر بن صالح وحدّثنا أبی ومحمّد بن موسى بن المتوکل ومحمّد بن علی ماجیلویه وأحمد بن علی بن إبراهیم والحسن بن إبراهیم بن ناتانة وأحمد بن زیاد الهمدانی ـ رضی الله عنهم ـ قالوا: حدّثنا علی بن إبراهیم عن أبیه إبراهیم بن هاشم عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله‏ ـ علیه السلام ـ169 کمال الدین: ‏1/308، ح1..
ورواه المسعودی عن أبی الحسن صالح بن أبی حماد والحسن بن طریف جمیعا عن بکر بن صالح عن عبد الرحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ170 إثبات الوصیة: 271..
ورواه فی الاختصاص المنسوب إلی المفید عن محمّد بن معقل قال: حدّثنا أبی عن عبد الله بن جعفر الحمیری عند قبر الحسین ـ علیه السلام ـ فی الحائر سنة ثمان وتسعین ومائتین قال: حدّثنا الحسن بن ظریف بن ناصح عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ171 الاختصاص: 210..
ورواه الشیخ عن جماعة عن أبی جعفر محمّد بن سفیان البزوفری عن أبی علی أحمد بن إدریس وعبد الله بن جعفر الحمیری عن أبی الخیر صالح بن أبی حمّاد الرّازی والحسن بن ظریف جمیعاً عن بکر بن صالح عن عبد الرّحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ172 الغیبة: 143ـ144..
ب. روی الکلینی عن محمّد بن یحیى عن محمّد بن الحسین عن ابن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: دخلت على فاطمة ـ علیها السلام ـ وبین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها173«من ولدها» لیس فی الخصال والعیون وکمال الدین. فعددت اثنی عشر آخرهم القائم ـ علیه السلام ـ ثلاثة منهم محمّد وثلاثة منهم علی174 الکافی: ‏1/532، ح9..
ورواه الصدوق بإسناده عن الحسن بن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری175 من لا یحضره الفقیه: ‏4/180، ح5408.
ورواه عن أحمد بن محمّد بن یحیى العطّار قال: حدّثنی أبی عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب عن الحسن بن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری176 کمال الدین: ‏1/311ـ312؛ عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏1/46ـ47، ح6..
ورواه عن الحسین بن أحمد بن إدریس قال: حدّثنا أبی عن أحمد بن محمّد بن عیسى وإبراهیم بن هاشم جمیعاً عن الحسن بن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری177 کمال الدین: ‏1/313، ح4؛ عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏1/47، ح7..
ورواه عن أبیه قال حدّثنا سعد بن عبد الله قال: حدّثنا محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب عن الحسن بن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری178 الخصال: ‏2/477ـ478، ح42..
ورواه عن محمّد بن موسى بن المتوکل قال: حدّثنی محمّد بن یحیى العطّار وعبد الله بن جعفر الحمیری عن محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب عن ابن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری179 کمال الدین: ‏1/269، ح13..
ورواه المفید عن أبی القاسم جعفر بن محمّد عن محمّد بن یعقوب عن محمّد بن یحیى عن محمّد بن الحسین عن ابن محبوب عن أبی الجارود عن أبی جعفر محمّد بن علی ـ علیهما السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری180 الإرشاد: ‏2/346، ح15..
ج. روی الصدوق عن علی بن الحسین بن شاذویه المؤدّب وأحمد بن هارون العامی قال: حدّثنا محمّد بن عبد الله بن جعفر الحمیری عن أبیه عن جعفر بن محمّد بن مالک الفزاری‏ الکوفی عن مالک‏ بن السّلولی عن درست عن عبد الحمید‏‏ عن عبد الله بن القاسم عن عبد الله بن جبلة عن أبی السّفاتج عن جابر الجعفی عن أبی جعفر محمّد بن علی الباقر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: دخلت على فاطمة بنت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ وقدّامها لوح یکاد ضوؤه یغشى الأبصار وفیه اثنا عشر اسماً ثلاثة فی ظاهره وثلاثة فی باطنه وثلاثة أسماء فی آخره وثلاثة أسماء فی طرفه فعددتها فإذا هی اثنا عشر.
قلت: أسماء من هؤلاء؟ قالت: هذه أسماء الأوصیاء أوّلهم ابن عمّی وأحد عشر من ولدی آخرهم القائم. قال: جابر فرأیت فیه محمّداً محمّداً محمّداً فی ثلاثة مواضع، و علیاً علیاً علیاً علیاً فی أربعة مواضع181 عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏1/46، ح5؛ کمال الدین: ‏1/311، ح2..
ورواه المسعودی عن أبی السفاتج عن جابر الجعفی عن أبی جعفر الباقر ـ علیه السلام ـ عن جابر بن عبد الله الأنصاری182 إثبات الوصیة: 268..
د. روی الصدوق عن محمّد بن إبراهیم بن إسحاق الطّالقانی قال: حدّثنا الحسین بن إسماعیل قال: حدّثنا أبو عمرو سعید بن محمّد بن نصر القطّان قال: حدّثنا عبید الله بن محمّد السّلمی قال: حدّثنا محمّد بن عبد الرّحیم قال: حدّثنا محمّد بن سعید بن محمّد قال: حدّثنا العبّاس بن أبی عمرو عن صدقة بن أبی موسى عن أبی نضرة قال: لمّا احتُضِرُ أبو جعفر محمّد بن علی الباقر ـ علیه السلام ـ عند الوفاة دعا بابنه الصّادق ـ علیه السلام ـ لیعهد إلیه عهداً.
فقال له أخوه زید بن علی ـ علیه السلام ـ: لو امتثلت فی تمثال الحسن والحسین ـ علیه السلام ـ لرجوت أن لا تکون أتیت منکراً، فقال له: یا أبا الحسن‏ إنّ الأمانات لیست بالتّمثال ولا العهود بالرّسوم وإنّما هی أمور سابقة عن حجج الله ـ عزّ وجل ـ، ثمّ دعا بجابر بن عبد الله فقال له: یا جابر حدّثنا بما عاینت من الصّحیفة. فقال له جابر: نعم، یا أبا جعفر.
دخلت على مولاتی فاطمة بنت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ لأهنّئها بمولود الحسین ـ علیه السلام ـ فإذا بیدیها صحیفة بیضاء من درّة، فقلت لها: یا سیدة النّساء ما هذه الصّحیفة الّتی أراها معک؟ قالت: فیها أسماء الأئمّة من ولدی. قلت لها: ناولینی لأنظر فیها؟ قالت: یا جابر لو لا النّهی لکنت أفعل لکنّه قد نهی أن یمسّها إلا نبی أو وصی نبی أو أهل بیت نبی ولکنّه مأذون لک أن تنظر إلى باطنها من ظاهرها.
قال جابر: فإذا أبو القاسم محمّد بن عبد الله المصطفى أمّه آمنة، أبو الحسن علی بن أبی طالب المرتضى أمّه فاطمة بنت أسد بن هاشم بن عبد مناف، أبو محمّد الحسن بن علی البرّ، أبو عبد الله الحسین بن التّقی أمّهما فاطمة بنت محمّد، أبو محمّد علی بن الحسین العدل أمّه شهربانو بنت یزدجرد، أبو جعفر محمّد بن علی الباقر أمّه أمّ عبد الله‏ بنت الحسن بن علی بن أبی طالب ـ علیه السلام ـ، أبو عبد الله جعفر بن محمّد الصّادق وأمّه أمّ فروة بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر، أبو إبراهیم موسى بن جعفر أمّه جاریة اسمها حمیدة المصفّاة، أبو الحسن علی بن موسى الرّضا أمّه جاریة اسمها نجمة، أبو جعفر محمّد بن علی الزّکی أمّه جاریة اسمها خیزران، أبو الحسن علی بن محمّد بن الأمین أمّه جاریة اسمها سوسن، أبو محمّد الحسن بن علی الرّفیق أمّه جاریة اسمها سمانة وتکنّى أمّ الحسن، أبو القاسم محمّد بن الحسن هو حجّة الله القائم أمّه جاریة اسمها نرجس ـ صلوات الله علیهم أجمعین‏ ـ183 عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏1/40ـ41، ح1؛ کمال الدین: ‏1/305، ح1..
هـ. الشیخ الطوسی عن أبی محمّد الفحّام، قال: حدّثنی عمّی، قال: حدّثنی أبو العبّاس أحمد بن عبد الله بن علی الرّأس، قال: حدّثنا أبو عبد الله عبد الرّحمن بن عبد الله العمری، قال: حدّثنا أبو سلمة یحیى بن المغیرة، قال: حدّثنی أخی محمّد بن المغیرة، عن محمّد بن سنان، عن سیدنا أبی عبد الله جعفر بن محمّد ـ علیه السلام ـ قال: قال أبی لجابر بن عبد الله: لی إلیک حاجة أرید أخلو بک فیها، فلمّا خلا به فی بعض الأیام، قال له: أخبرنی عن اللّوح الّذی رأیته فی ید أمّی فاطمة ـ علیها السلام ـ.
قال جابر: أشهد بالله لقد دخلت على فاطمة بنت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ لأهنّئها بولدها الحسین ـ علیه السلام ـ فإذا بیدها لوح أخضر من زبرجدة خضراء، فیه کتاب أنور من الشّمس وأطیب من رائحة المسک الأذفر. فقلت: ما هذا، یا بنت رسول الله؟ فقالت: هذا لوح أهداه الله ـ عزّ وجل ـ إلى أبی، فیه اسم أبی واسم بعلی واسم الأوصیاء بعده من ولدی، فسألتها أن تدفعه إلی لأنسخه ففعلت، فقال له: فهل لک أن تعارضنی به؟ قال: نعم. فمضى جابر إلى منزله وأتى بصحیفة من کاغد فقال له: انظر فی صحیفتک حتّى أقرأها علیک، وکان فی صحیفته مکتوب:
بسم الله الرّحمن الرّحیم هذا کتاب من الله العزیز العلیم، أنزله الرّوح الأمین على محمّد خاتم النّبیین. یا محمّد، عظّم أسمائی، واشکر نعمائی، ولا تجحد آلائی، ولا ترج سوای، ولا تخش غیری، فإنّه من یرجو سوای ویخشى غیری أعذّبه عذاباً لا أعذّبه أحداً من العالمین.
یا محمّد، إنّی اصطفیتک على الأنبیاء، وفضّلت وصیک على الأوصیاء، وجعلت الحسن عیبة علمی من بعد انقضاء مدّة أبیه، والحسین خیر أولاد الأوّلین والآخرین، فیه تثبت الإمامة، ومنه یعقب علی زین العابدین، ومحمّد الباقر لعلمی والدّاعی إلى سبیلی على منهاج الحقّ، وجعفر الصّادق فی العقل والعمل تنشب من بعده فتنة صمّاء، فالویل کلّ الویل للمکذّب بعبدی وخیرتی من خلقی موسى، وعلی الرّضا یقتله عفریت کافر یدفن بالمدینة الّتی بناها العبد الصّالح إلى جنب شرّ خلق الله، ومحمّد الهادی إلى سبیلی الذّابّ عن حریمی والقیم فی رعیته حسن أغرّ، یخرج منه ذو الاسمین علی والحسن، والخلف محمّد یخرج فی آخر الزّمان على رأسه غمامة بیضاء تظلّه من الشّمس، ینادی بلسان فصیح یسمعه الثّقلین والخافقین، وهو المهدی من آل محمّد، یملأ الأرض عدلًا کما ملئت جوراً184 الأمالی: 291ـ292، ح13..
ونقله الطبری بالإسناد عن أبی محمّد بن الفحّام قال: حدّثنی عمّی قال: حدّثنی أبو العبّاس أحمد بن عبد الله بن علی الرّوّاس قال: حدّثنا أبو عبد الله عبد الرّحمن بن عبد الله العمری قال: حدّثنا أبو سلمة یحیى بن المغیرة قال: حدّثنی أخی محمّد بن المغیرة عن محمّد بن سنان عن سیدنا أبی عبد الله ـ علیه السلام ـ185بشارة المصطفى: 183. .

کتابنامه
الآحاد والمثانی، ضحاک، تصحیح باسم فیصل أحمد الجوابرة، دار الدرایة، 1411ه‍: اوّل.
الاحتجاج على أهل اللجاج‏، أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، مشهد: المرتضى، 1403 ه‍: اوّل.
الأحکام السلطانیة والولایات الدینیة، علی بن محمد بن حبیب بصری بغدادی ماوردی، مصر: مکتبه مصطفى حلبی، 1386 ه‍: دوم.
الاختصاص، محمّد بن محمّد بن نعمان، تحقیق علی أکبر غفاری وسید محمود زرندی، بیروت: دار المفید، 1414ه‍: دوم.
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، محمّد بن محمّد بن نعمان، تحقیق مؤسّسه آل البیت، بیروت: دار المفید، 1414ه‍: دوم.
إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسی، قم: مؤسّسه آل البیت، ربیع الأوّل 1417ه‍: اوّل.
الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن طوسی، قم: دار الثقافة، 1414 ه‍: اوّل.
الإمامة والتبصرة، ابن بابویه قمی، قم: مدرسه إمام مهدی، 1404ه‍: اوّل.
بحار الأنوار الجامعة لدُرَر أخبار الأئمة الأطهار، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی، بیروت: مؤسّسه الوفاء، 1403ه‍: سوم.
بشارة المصطفى، محمّد بن علی طبری، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسّسه نشر اسلامی، 1420ه‍: اوّل.
بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن صفّار، تصحیح میرزا حسن کوچه باغی، تهران: اعلمی، 1404ه‍.
تأویل الآیات، شرف الدین حسینی، قم: مدرسة إمام مهدی، رمضان المبارک 1407ه‍: اوّل.
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1417ه‍: اوّل.
التاریخ الکبیر، بخاری، دیار بکر: المکتبة الإسلامیة.
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفکر، 1415ه‍.
تقریب التهذیب، أحمد بن علی بن حجر عسقلانی، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار المکتبة العلمیة، 1415 ه‍: دوم.
تهذیب الأحکام، أبو جعفر محمّد بن حسن طوسی، تهران، نشر دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه‍: الرابعة.
الخصال، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمّی، تصحیح علی أکبر غفاری، قم: مؤسّسه نشر اسلامی، 1403 ه‍.
دلائل الامامة، محمّد بن جریر طبری، قم: مؤسّسه البعثة، 1413ه‍: اوّل.
رجال ابن الغضائری، أحمد بن حسین غضائری واسطی، تحقیق سید محمّد رضا جلالی، قم: دار الحدیث، 1422ه‍: اوّل.
رجال الکشی، أبو عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزیز کشی، تصحیح حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، 1390 ه‍: اوّل.
رجال النجاشی، أحمد بن علی بن أحمد نجاشی، تصحیح سید موسى شبیری زنجانی، قم: مؤسّسه نشر اسلامی، 1416ه‍: پنجم.
سنن ابن ماجه، محمّد بن یزید قزوینی، تحقیق محمّد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار الفکر.
سنن أبی داود، أبو داود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، تحقیق سعید محمّد اللحام، بیروت: دار الفکر، 1410ه‍: اوّل.
سنن ترمذی، أبو عیسى محمّد بن عیسى بن سوره، تحقیق عبد الوهّاب عبد اللطیف، بیروت: دار الفکر، 1403ه‍: دوم.
سنن الدارمی، أبو محمّد عبد الله بن عبد الرحمن بن فضل تمیمی سمرقندی، دمشق: الاعتدال، 1349ه‍.
سنن النسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن علی بن شعیب نسائی، بیروت: دار الفکر، 1348ه‍: اوّل.
شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، قم: شریف رضی‏، 1409ه‍: اول.
شرح المواقف، سید میر شریف علی بن محمّد جرجانی، مصر: مطبعه السعادة، 1325 ه‍.
صحیح ابن حبان، ابن حبان، تصحیح شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسّسه الرسالة، 1414ه‍: دوم.
صحیح البخاری، أبو عبد الله محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن بخاری جعفی، بیروت: دار الکتب العلمیة.
صحیح مسلم، أبو الحسن مسلم بن حجاج قشیری نیسابوری، بیروت: دار ابن حزم، 1416 ه‍: اوّل.
ضیاء العالمین فی بیان إمامة أئمة المصطفین، أبو الحسن عاملی، قم: مؤسّسه آل البیت، 1437 ه‍: اول.
علل الشرائع، أبو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، نجف اشرف: الحیدریة، 1385 ه‍: اوّل.
عمدة القاری، عینی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
عیون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه قمّی، تصحیح سید مهدی حسینی لاجوردی، تهران: منشورات جهان، 1378ه‍: دوم.
الغیبة، أبو جعفر محمّد بن الحسن طوسی، تحقیق عباد الله تهرانی وعلی أحمد ناصح، قم: مؤسّسه معارف اسلامی، 1411 ه‍: اوّل.
الغیبة، محمّد بن إبراهیم نعمانی، تصحیح فارس حسون کریم، قم: أنوار الهدى، 1422ه‍: اول.
فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دار المعرفة، دوم.
قصص الأنبیاء، راوندی، تصحیح میرزا غلام رضا عرفانیان یزدی خراسانی، قم: مؤسّسه الهادی، 1418ه‍: الأولی.
الکافی، أبو جعفر محمّد بن یعقوب بن إسحاق کلینی رازی، تصحیح علی أکبر غفاری، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1365 ه‍: چهارم.
کشف الغمة، ابن أبی الفتح اربلی، بیروت: دار الأضواء، 1405ه‍: دوم.
کمال الدین وتمام النعمة، محمّد بن علی بن بابویه، تصحیح علی أکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1405ه‍: اول.
متشابه القرآن ومختلفه، رشید الدین محمّد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، چاپخانه شرکت سهامى طبع کتاب، 1328 ش.
المستدرک على الصحیحین‏، أبو عبد الله حاکم نیسابوری، بیروت: دار المعرفة.
مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل‏، میرزا حسین نوری طبرسی، قم: مؤسّسه آل البیت، 1407 ه‍: اول.
مسند أبی یعلى، أبو یعلى موصلی، تصحیح حسین سلیم أسد، دار المأمون.
مسند أحمد بن حنبل‏، أبو عبد الله أحمد بن محمّد بن حنبل شیبانی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
المعجم الأوسط، سلیمان بن أحمد طبرانی، دار الحرمین، 1415ه‍.
المعجم الکبیر، سلیمان بن أحمد طبرانی، تحقیق حمدی عبد المجید سلفی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، دوم.
مقالات الإسلامیین واختلاف المصلّین‏، أبو الحسن اشعری‏، تحقیق فرانس شتاینر، آلمان: ویسبادن‏، 1400ه‍: سوم.
المقنعة، أبو عبد الله محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری، بیروت: دار المفید، 1413ه‍: اوّل.
مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، نجف اشرف: الحیدریة، 1376ه‍.
من لا یحضره الفقیه، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، تصحیح علی أکبر غفاری، قم: مؤسّسه نشر اسلامی، 1413ه‍: دوم.
میزان الاعتدال، الذهبی، علی محمّد البجاوی، بیروت: دار المعرفة، 1382ه‍: اوّل.

این مقاله به تازگی در کتاب معارف کلامی شیعه (کار مشترک دانشگاه ادیان و سازمان سمت) منتشر شده است. معارف کلامی شیعه: 61-87.
البته در این متن که اکنون در صفحه کاتبان منتشر می شود، ضميمه ای به مقاله (یعنی: متن و سند روايات لوح جابر در مصادر روائی) ملحق شده است.

۱. المغنی قاضی عبد الجبار: ۱/۲۵۲؛ الأحکام السلطانیة ماوردی: ۶.
۲. نهایة الاقدام: ۴۸۲؛ الفصل: ۵/۱۳ـ۱۶؛ شرح المقاصد: ۵/۲۳۳؛ مقالات الاسلامیین: ۴۶۰.
۳. شرح المواقف: ۸/۳۸۲؛ گوهر مراد: ۴۷۷؛ عقائد الإمامیة: ۶۹.
۴. المائدة: ۵۵.
۵. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۷ وبعد.
۶. الملک: ۲۷.
۷. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۳۵۳.
۸. البقرة: ۴۳.
۹. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۳۶۱.
۱۰. الأحزاب: ۵۶.
۱۱. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۳۶۵.
۱۲. در این باره نک: ضیاء العالمین سراسر جلد ۷.
۱۳. المائدة: ۵۵.
۱۴. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۷؛ حق الیقین: ۸۶.
۱۵. التوبه: ۱۱۱.
۱۶. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۲۴۱.
۱۷. النبأ: ۱ـ۲.
۱۸. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۱۹۵.
۱۹. الشوری: ۲۳.
۲۰. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۲۴۱
۲۱. الرعد: ۷.
۲۲. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۱۶۲
۲۳. التوبة: ۱۱۹.
۲۴. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۱۲۶؛ حق الیقین: ۹۰.
۲۵. الأحزاب: ۳۳.
۲۶. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۲۴
۲۷. آل عمران: ۶۱.
۲۸. در این باره نک: ضیاء العالمین: ۷/۴۹
۲۹. المائدة: ۵۵.
۳۰. الملل و النحل: ۱/۳۱. عبارت او این است: «أعظم خلاف بین الأمّة خلاف الإمامة، إذ ما سلّ سیف فی الإسلام على قاعدة دینیة مثل ما سلّ على الإمامة فی کلّ زمان».
۳۱. رجال النجاشی، الرقم: ۲۰۷؛ الفهرست، رقم: ۹۹.
۳۲. رجال النجاشی، رقم: ۱۰۵۴.
۳۳. رجال النجاشی، رقم: ۱۰۴۶.
۳۴. رجال النجاشی، رقم: ۱۰۴۹.
۳۵. نک: الیقین: ۳۷۴؛ إثبات الهداة: ۱/۵۰؛ بحار الأنوار: ۱/۱۰۸؛ خاتمة مستدرک الوسائل: ۳/۱۳۰.
۳۶. نک: بحار الأنوار: ۱۰۶/۲۲.
۳۷. طریحی درباره اش گفته: لم یعمل مثله. نک: مجمع البحرین: ‏۶/۱۷۲.
۳۸. الکافی: ‏۱/۲۹۱
۳۹. الکافی: ‏۱/۵۲۵.
۴۰. نک: الغیبة: ۵۷.
۴۱. نک: کمال الدین: ‏۱/۲۵۲، ح۲؛ ۱/۲۵۳؛ ‏۱/۲۵۸ـ۲۵۹، ح۳؛ ‏۱/۲۶۹؛ ۱/۲۸۱، ح۳۳؛ ‏۱/۲۸۲ـ۲۸۴، ح۳۶؛ ‏۱/۳۰۵، ح۱؛ ‏۱/۳۱۱ـ۳۱۲؛ ۱/۳۱۳.
۴۲. نک: الخصال: ‏۲/۴۷۷ـ۴۷۸، ح۴۲.
۴۳. نک: عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۰ـ۴۱، ح۱؛ ‏۱/۴۱ـ۴۲، ح۲؛ ۱/۴۶، ح۵؛ ‏۱/۴۶ـ۴۷، ح۶؛ ‏۱/۴۷، ح۷؛ ‏۱/۵۸، ح۲۷؛ ۱/۶۴، ح۳۲.
۴۴. الغیبة: ۱۴۳ـ۱۴۴.
۴۵. نک: مناقب آل أبی طالب: ‏۱/۲۸۲؛ ۱/۲۹۶.
۴۶. نکته قابل تأمّل این که علی رغم کثرت نقل این روایت در مصادر حدیثی اهل سنّت، در مصادر کلامی اهل سنت، چندان به این روایت پرداخته نشده است!
۴۷. لمحات: ۲۱۳؛ منتخب الأثر: ۱/۱۲؛ مجموعة الرسائل (صافی گلپایگانی): ۲/۱۱۶؛ شرح أصول الکافی ملا صالح مازندرانی: ۷/۳۷۴، تعلیقه مرحوم شعرانی؛ و...
۴۸. مثلاً در نقلی: «اثنی عشر أمیراً» آمده است. نک: مسند أحمد بن حنبل: ۵/۸۷؛ ۵/۹۰؛ صحیح البخاری: ۸/۱۲۷؛ سنن الترمذی: ۳/۳۴۰؛ المعجم الکبیر: ۲/۱۹۷.
۴۹. این چهار طریق، مشهورترین طرق این حدیث است. والا این حدیث با طرق دیگری نیز نقل شده است. از جمله از أنس. نک: کنز العمال: ۱۲/۳۴، ح۳۳۸۶۱.
۵۰. مسند أحمد بن حنبل: ۱/۳۹۸؛ المستدرک: ۴/۵۰۱؛ مسند أبی یعلى: ۸/۴۴۴، ح۵۰۳۱؛ ۹/۲۲۲، ح۵۳۲۲؛ المعجم الکبیر: ۱۰/۱۵۷ـ۱۵۸، ح۱۰۳۱۰.
۵۱. المستدرک: ۳/۶۱۸؛ المعجم الکبیر: ۲۲/۱۲۰؛ الرواة عن سعید بن منصور: ۴۴؛ التاریخ الکبیر: ۸/۴۱۰ـ۴۱۱، الرقم: ۳۵۱۹؛ طبقات المحدّثین بأصبهان: ۲/۸۹ ـ۹۰، الرقم: ۱۴۰
۵۲. الآحاد والمثانی: ۱/۷۳، ح۱۳؛ ۱/۹۶، ح۶۷؛ السنّة لابن أبی عاصم: ۵۳۴، ح۱۱۵۲؛ ۵۳۴ـ۵۳۵، ح۱۱۵۴؛ ۵۴۳ـ۵۴۴، ح۱۱۶۹؛ ۵۴۴، ح۱۱۷۱؛ المعجم الأوسط: ۸/۳۱۹؛ المعجم الکبیر: ۱/۹۰ح۱۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق: ۳۰/۲۲۹؛ ۳۹/۱۸۲؛ ۳۹/۴۷۶؛ ۶۵/۴۰۸.
۵۳. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۸۶؛ ۵/۸۷؛ ۵/۸۷ ـ۸۸؛ ۵/۸۹؛ ۵/۹۰؛ ۵/۹۲؛ ۵/۹۳؛ ۵/۹۵؛ ۵/۹۷؛ ۵/۹۸؛ ۵/۹۹؛ ۵/۱۰۱؛ ۵/۱۰۶؛ ۵/۱۰۸؛ صحیح البخاری: ۸/۱۲۷؛ صحیح مسلم: ۶/۳؛ ۶/۴؛ سنن أبی داود: ۲/۳۰۹، ح۴۲۷۹؛ ۲/۳۰۹، ح۴۲۸۰؛ ۲/۳۰۹، ح۴۲۸۱؛ سنن الترمذی: ۳/۳۴۰، ح۲۳۲۳؛ ۳/۳۴۰، ح۲۳۲۴؛ المستدرک: ۳/۶۱۷؛ الآحاد والمثانی: ۳/۱۲۶، ح۱۴۴۸؛ ۳/۱۲۶ـ۱۲۷، ح۱۴۴۹؛ ۳/۱۲۷، ح۱۴۵۰؛ ۳/۱۲۷، ح۱۴۵۱؛ ۳/۱۲۷، ح۱۴۵۲؛ ۳/۱۲۷، ح۱۴۵۳؛ ۳/۱۲۸ـ۱۲۹، ح۱۴۵۴؛ السنّة لابن أبی عاصم: ۵۱۸، ح۱۱۲۳؛ مسند أبی یعلى: ۱۳/۴۵۶ـ۴۵۷، ح۷۴۶۳؛ صحیح ابن حبان: ۱۵/۴۳؛ ۱۵/۴۴؛ ۱۵/۴۵ـ۴۶؛ الحدّ الفاصل: ۴۹۴، ح۶۰۸؛ المعجم الأوسط: ۱/۲۶۳؛ ۳/۲۰۱؛ ۴/۱۸۹؛ المعجم الکبیر: ۲/۱۹۵؛ ۲/۱۹۶؛ ۲/۱۹۷؛ ۲/۱۹۹؛ ۲/۲۰۶؛ ۲/۲۰۸؛ ۲/۲۱۴؛ ۲/۲۱۵ ـ۲۱۶؛ ۲/۲۱۸؛ ۲/۲۲۳؛ ۲/۲۲۶؛ ۲/۲۴۱؛ ۲/۲۵۳؛ ۲/۲۵۴؛ ۲/۲۵۵؛ ۲/۲۵۵؛ ۲/۲۵۶؛ التاریخ الکبیر: ۱/۴۴۶، الرقم: ۱۴۲۶؛ ۳/۱۸۵، الرقم: ۶۲۷؛ تاریخ بغداد: ۲/۱۲۴، الرقم: ۵۱۶؛ تاریخ مدینة دمشق: ۲۱/۲۸۸.
۵۴. أحمد بن حنبل در مسندش به سی و چهار طریق این روایت را از جابر بن سمره نقل کرده است. نک: ضیاء العالمین: ۸/۶۶.
۵۵. مرحوم أبو الحسن فتونی عاملی (متوفّی ۱۱۳۸هـ) در جلد هفتم کتاب ضیاء العالمین، و نیز آیت الله صافی گلپایگانی در جلد اول کتاب منتخب الأثر، به نقل از مصادر اهل سنت، بسیاری از این أقوال را ذکر کرده‌اند.
۵۶. الآحاد والمثانی: ۱/۷۳، ح۱۳؛ السنّة لابن أبی عاصم: ۵۳۴، ح۱۱۵۲.
۵۷. الآحاد والمثانی: ۱/۹۶، ح۶۷؛؛ السنّة لابن أبی عاصم: ۵۴۳ـ۵۴۴، ح۱۱۶۹.
۵۸. المعجم الکبیر: ۱/۵۴ـ۵۵، ح۱۲.
۵۹. نک: میزان الاعتدال: ۲/۴۴۴.
۶۰. نک: میزان الاعتدال: ۲/۴۴۰؛ تقریب التهذیب: ۱/۵۰۱، الرقم: ۳۳۹۹.
۶۱. تاریخ مدینة دمشق: ۶۵/۴۰۸؛ سیر أعلام النبلاء: ۴/۳۸.
۶۲. تاریخ الخلفاء: ۱۴.
۶۳. فتح الباری: ۱۳/۱۸۴
۶۴. نک: کشف المشکل من حدیث الصحیحین: ۱/۴۴۹ـ۴۵۵؛ فتح الباری: ۱۳/۱۸۲ـ۱۸۵؛ عمدة القاری: ۱۶/۷۴؛ ۲۴/۲۸۱ـ۲۸۲؛ تاریخ الخلفاء: ۱۳ـ۱۵؛ عون المعبود: ۱۱/۲۴۴ـ۲۴۸.
۶۵. کلام ابن حجر چنین است: «وقد یحتمل وجوها أخر؛ والله أعلم بمراد نبیه». نک: فتح الباری: ۱۳/۱۸۳.
۶۶. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۹۰؛ ۵/۱۰۰؛ صحیح مسلم: ۶/۳.
۶۷. صحیح مسلم: ۶/۳.
۶۸. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۹۳؛ سنن أبی داود: ۲/۳۰۹، ح۴۲۸۰.
۶۹. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۹۸
۷۰. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۹۸؛ ۵/۹۹.
۷۱. المعجم الأوسط: ۶/۲۰۹؛ المستدرک: ۳/۶۱۸.
۷۲. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۸۷؛ ۵/۹۰.
۷۳. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۹۷ـ۹۸
۷۴. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۱۰۷.
۷۵. مسند أحمد بن حنبل: ۵/۱۰۷
۷۶. سنن أبی داود: ۲/۳۰۹، ح۴۲۷۹
۷۷. تاریخ مدینة دمشق: ۴۵/۱۸۹؛ کشف المشکل من حدیث الصحیحین: ۱/۴۵۵؛ فتح الباری: ۱۳/۱۸۴؛ عمدة القاری: ۲۴/۲۸۲.
۷۸. نک: عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۶۴، ح۳۲؛ کمال الدین: ‏۱/۲۸۱، ح۳۳؛ الاختصاص: ۲۰۸.
۷۹. نک: کفایة الأثر: ۱۷.
۸۰. نک: کفایة الأثر: ۲۳ و۲۷.
۸۱. نک: کفایة الأثر: ۲۹ و۳۰
۸۲. نک: کفایة الأثر: ۸۰.
۸۳. نک: کفایة الأثر: ۳۴.
۸۴. نک: کفایة الأثر: ۱۶۶.
۸۵. نک: بصائر الدرجات: ‏۱/۳۲۰، ح۴؛ الغیبة: ۶۶، ح۶، سند غیبت نعمانی چنین است: أبو جعفر باقر (علیه السلام) از پدرانش ـ علیهم السلام ـ از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ. به احتمال زیاد، همین درست است.
۸۶. نک: کفایة الأثر: ۴۷.
۸۷. متن عربی و سند این روایات را به صورت کامل در ضمیمه این مقاله آورده ایم.
۸۸. الکافی: ‏۱/۵۲۷ـ۵۲۸، ح۳.
۸۹. الإمامة والتبصرة: ۱۰۳، ح۹۲.
۹۰. الهدایة الکبرى: ۳۶۴.
۹۱. الغیبة: ۶۲، ح۵.
۹۲. عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۱ـ۴۲، ح۲.
۹۳. کمال الدین: ‏۱/۳۰۸، ح۱.
۹۴. إثبات الوصیة: ۲۷۱.
۹۵. الاختصاص: ۲۱۰. البته در این که کتاب اختصاص تألیف شیخ مفید است تردیدهای جدی وجود دارد.
۹۶. الغیبة: ۱۴۳ـ۱۴۴.
۹۷. الکافی: ‏۱/۵۳۲، ح۹.
۹۸. البته در نقل شیخ صدوق «فرزندان او» نیامده است.
۹۹. من لا یحضره الفقیه: ‏۴/۱۸۰، ح۵۴۰۸
۱۰۰. عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۶ـ۴۷، ح۶؛ ‏۱/۴۷، ح۷.
۱۰۱. کمال الدین: ‏۱/۲۶۹؛ ‏۱/۳۱۱ـ۳۱۲؛ ۱/۳۱۳.
۱۰۲. الخصال: ‏۲/۴۷۷ـ۴۷۸، ح۴۲.
۱۰۳. الإرشاد: ‏۲/۳۴۶، ح۱۵.
۱۰۴. عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۶، ح۵؛ کمال الدین: ‏۱/۳۱۱، ح۲.
۱۰۵. إثبات الوصیة: ۲۶۸.
۱۰۶. عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۰ـ۴۱، ح۱؛ کمال الدین: ‏۱/۳۰۵، ح۱.
۱۰۷. الأمالی: ۲۹۱ـ۲۹۲، ح۱۳.
۱۰۸. بشارة المصطفى: ۱۸۳.
۱۰۹. کفایة الأثر: ۱۹۵. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۵۱ـ۳۵۲.
۱۱۰. مقتضب الأثر: ۲۳ـ۲۴. ونیز نک: مقتضب الأثر: ۲۷ـ۲۹
۱۱۱. کفایة الأثر: ۴۰ـ۴۲. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۲۸۹ـ۲۹۰.
۱۱۲. کمال الدین: ‏۱/۲۵۳. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۲۴۹ـ۲۵۰. ونیز نک: کفایة الأثر: ۵۵ـ۵۴؛ قصص الأنبیاء: ۳۶۰ـ۳۶۱؛ مناقب آل أبی طالب: ‏۱/۲۸۲.
۱۱۳. کفایة الأثر: ۶۹ـ۷۳. ونیز نک: کفایة الأثر: ۷۴ـ۷۵؛ إرشاد القلوب: ‏۲/۴۱۵ـ۴۱۶.
۱۱۴. کفایة الأثر: ۸۱ـ۸۴. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۱۲ـ۳۱۳.
۱۱۵. کفایة الأثر: ۱۰۵. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۲۱. ونیز نک: مناقب آل أبی طالب: ‏۱/۲۹۶.
۱۱۶. کفایة الأثر: ۱۳۶ـ۱۳۸. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۳۱ـ۳۳۲.
۱۱۷. کفایة الأثر: ۱۴۳ـ۱۴۵. ونیز نک: کفایة الأثر: ۱۴۶ـ۱۵۰؛ ۱۵۲ـ۱۵۳؛ ۱۵۵ـ۱۵۶؛ کمال الدین: ‏۱/۲۵۲، ح۲؛ ‏۱/۲۵۸ـ۲۵۹، ح۳؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۵۸، ح۲۷؛ قصص الأنبیاء: ۳۶۸؛ الإحتجاج: ‏۱/۶۸؛ کشف الغمة: ۲/۵۱۰.
۱۱۸. کفایة الأثر: ۱۶۲ـ۱۶۴. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۳۸ـ۳۴۰.
۱۱۹. کفایة الأثر: ۱۶۹ـ۱۷۰. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۴۱. ونیز نک کفایة الأثر: ۱۷۵ـ۱۷۶؛ ۱۷۷.
۱۲۰. کفایة الأثر: ۱۸۵ـ۱۸۶. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۴۸.
۱۲۱. کفایة الأثر: ۱۸۷ـ۱۸۹. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۳۶/۳۴۸.
۱۲۲. مقتضب الأثر: ۳۲ـ۳۸. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۱۵/۲۴۱ـ۲۴۷.
۱۲۳. مقتضب الأثر: ۱۰ـ۱۱.
۱۲۴. کمال الدین: ‏۱/۲۸۲ـ۲۸۴، ح۳۶. وبه نقل از آن: بحار الأنوار: ‏۴۳/۲۴۸ـ۲۵۰.
۱۲۵. برای تفصیل بیشتر پیرامون این روایات به مقاله: «نصوص الإمامة، دراسة تأمّلیة» نوشته آقای عبد الله مصلحی منتشر شده در مجله نصوص المعاصرة، شماره ۵۰ و۵۱ مراجعه کنید.
۱۲۶. عبارت او چنین است: «أمّا الدلیل على أنّ المراد بالأخبار و المعنی بها أئمتنا ـ علیهم السلام ـ فهو أنه إذا ثبت بهذه الأخبار أنّ الإمامة محصورة فی الاثنی عشر إماماً و أنّهم لا یزیدون و لا ینقصون ثبت ما ذهبنا إلیه‏». الغیبة: ۱۵۷.
۱۲۷. عبارت او چنین است: «ثبوت النصّ منه ـ صلی الله علیه وآله ـ على هذا العدد المخصوص ینوب مناب نصّه على أعیان أئمّتنا ـ علیهم السلام ـ، لأنّه لا أحد قال بهذا فی‏ نفسه‏ غیرهم‏ و شیعتهم لهم، فوجب له القطع على إمامتهم». تقریب المعارف: ۱۸۲.
۱۲۸. عبارت او چنین است: «و هذا العدد ما عرفنا أنّ أحداً اعتقده غیر الإمامیة، و هو تصدیق لما أنت علیه و سلفک من اعتقاد إمامة الاثنی‏ عشر من الصفوة النبویة». کشف المحجة: ۱۰۱.
۱۲۹. عبارت او چنین است: »إذا ثبت بهذه الأخبار هذا العدد المخصوص ثبتت إمامتهم، لأنّ من خالفهم لا یقصر الإمامة على هذا العدد، بل یجوز الزیادة علیها و لیس فی الأمة من ادّعى‏ هذا العدد سوى‏ الإمامیة، و ما أدّى على خلاف الإجماع یحکم بفساده»‏. مناقب آل أبی طالب: ۱/۲۹۳. ومثل این عبارت را در کتاب دیگری هم آورده است. نک: متشابه القرآن: ‏۲/۵۷.
۱۳۰. عبارت او چنین است: «ما اجتمع أهل البیت خلفاً عن سلف عن آبائهم و عن النبی ـ صلی الله علیه وآله ـ على عددهم و أسمائهم و ذکر استخلافهم ما نعجز عن حصرها و إجماعهم حجّة کما بیناه». نک: متشابه القرآن: ‏۲/۵۵.
۱۳۱. شیخ صدوق در این باره می‌نویسد: «قالت الزیدیة لو کان خبر الأئمة الاثنی عشر صحیحاً لمّا کان‏ الناس‏ یشکون بعد الصادق جعفر بن محمّد (علیه السلام) فی الإمامة حتّى یقول طائفة من الشیعة بعبد الله، و طائفة بإسماعیل، و طائفة تتحیر». کمال الدین: ‏۱/۷۴.
۱۳۲. نک: الاختصاص: ۶؛ ۱۰؛ رجال الکشی: ۸؛ ۱۱.
۱۳۳. نک: رجال الکشی: ۱۲۳؛ الاختصاص: ۶۴.
۱۳۴. نک: الکافی: ‏۱/۳۱۳، ح۱۲؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ۱/۳۱، ح۲۶؛ الإرشاد: ‏۲/۲۵۱؛ الغیبة: ۳۹ـ۳۸؛ رجال الکشی: ۱۵۳ـ۱۵۴.
۱۳۵. نک: الغیبة: ۷۱ـ۷۲.
۱۳۶. برای تفصیل بیشتر در باره این تردیدها می‌توانید به مقاله: «نصوص الإمامة، دراسة تأمّلیة» نوشته آقای عبد الله مصلحی منتشر شده در مجله نصوص المعاصرة، شماره ۵۰ و۵۱ مراجعه نمایید.
۱۳۷. عبارت او چنین است: «أنّا لم ندّع أنّ جمیع الشیعة عرف فی ذلک العصر الأئمة الاثنی عشر ـ علیهم السلام ـ بأسمائهم، و إنّما قلنا إنّ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ أخبر أنّ الأئمة بعده الاثنا عشر الذین هم أمناؤه، و أنّ علماء الشیعة قد رووا هذا الحدیث بأسمائهم. و لا ینکر أن یکون فیهم واحد أو اثنان أو أکثر لم یسمعوا بالحدیث»‏. کمال الدین: ‏۱/۷۴ـ۷۵.
۱۳۸. نک: حیرت‌ها و هدایت ها، سراسر کتاب.
۱۳۹. نک: الغیبة: ۷۱ـ۷۲.
۱۴۰. والبته اگر فرقه کیسانیه را یک فرقه ساختگی دانیم، إمامت امام سجاد (علیه السلام) هم مورد پذیرش همه شیعه خواهد بود. در این باره نک: مقاله «تأمّلات فی الکیسانیة»، به قلم نگارنده، منتشر شده در فصلنامه العقیدة، شماره: ۱۶.
۱۴۱. نک: مقاله «تأمّلات فی الکیسانیة»، به قلم نگارنده، منتشر شده در فصلنامه العقیدة، شماره: ۱۶. ونیز مقدّمه کتاب فرق الشیعه نوبختی به قلم نگارنده.
۱۴۲. الکافی: ‏۱/۳۵۱، ح۷؛ رجال الکشی: ۲۸۲.
۱۴۳. در برخی مصادر آمده که پس از شهادت امام صادق ـ علیه السلام ـ زراره، پسرش عبید را به مدینه فرستاد تا بفهمد پس از امام صادق ـ علیه السلام ـ چه کسی به امات رسیده است. و چون در بستر مرگ بود و پسرش نیامد، قرآن بر سینه گذاشت وگفت: خدایا من به امامت کسی که قرآن امامتش را اثبات کند اعتقاد دارم. نک: رجال الکشی: ۱۵۳ـ۱۵۶، رقم: ۲۵۱ و۲۵۴ و۲۵۶.
۱۴۴. عبارت صدوق این است: «قیل إنّ زرارة قد کان علم بأمر موسى بن جعفر ـ علیه السلام ـ و بإمامته، و إنما بعث ابنه عبیدا لیتعرف من موسى بن جعفر ـ علیه السلام ـ هل یجوز له إظهار ما یعلم من إمامته أو یستعمل التقیة فی کتمانه و هذا أشبه بفضل زرارة بن أعین و ألیق بمعرفته». نک: کمال الدین: ‏۱/۷۵.
۱۴۵. نک: إثبات الوصیة: ۲۲۰؛ دلائل الإمامة: ۳۸۸؛ عیون المعجزات: ۱۱۹.
۱۴۶. نک: الکافی: ‏۱/۵۰۵، ح۱؛ کمال الدین: ۱/۴۳.
۱۴۷. حر عاملی و محدّث نوری در بابی تحت عنوان «باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم ـ علیه السلام ـ» بیش از سی روایت درباره نهی از خروج نقل کرده‌اند. نک: وسائل الشیعة: ‏۱۵/۵۰ـ۵۶؛ مستدرک الوسائل: ‏۱۱/۳۴ـ۳۹.
۱۴۸. الکافی: ‏۱/۵۳۱، ح۷. ونیز نک: بصائر الدرجات: ‏۱/۳۲۰، ح۵.
۱۴۹. الکافی: ‏۱/۵۳۱ـ۵۳۲، ح۸.
۱۵۰. الکافی: ‏۱/۵۳۲، ح۹.
۱۵۱. الکافی: ‏۱/۵۳۴، ح۱۷.
۱۵۲. الکافی: ‏۱/۵۳۴، ح۱۸.
۱۵۳. برای تفصیل بیشتر نک: الأخبار الدخیلة: ۱/۲ به بعد
۱۵۴. الإرشاد: ۲/۳۴۷.
۱۵۵. الخصال/ج‏۲/۴۸۰، ح۴۹؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۵۶ـ۵۷، ح۲۴.
۱۵۶. کمال الدین: ‏۱/۲۹۸.
۱۵۷. من لا یحضره الفقیه: ‏۴/۱۸۰، ح۵۴۰۸؛ الخصال/ج‏۲/۴۷۷ـ۴۷۸، ح۴۲؛ عیون أخبار الرضا (علیه السلام): ‏۱/۴۶ـ۴۷، ح۶ و۷؛ کمال الدین: ‏۱/۳۱۱ـ۳۱۲، ح۳.
۱۵۸. الأصول الستة عشر: ۱۴۰.
۱۵۹. الأصول الستة عشر: ۱۳۹.
۱۶۰. نک: عدّة الأصول: ۲/۷۳۰ـ۷۳۱؛ معارج الأصول: ۱۹۹؛ الألفیة: ۳۸؛ المقاصد العلیة: ۲۱؛ مناهج الأحکام: ۲۹۴؛ الفصول: ۴۱۶.
۱۶۱. نک: الباب الحادی عشر: ۳ـ۴.
۱۶۲. برای تفصیل در این بحث نک: فرائد الأصول: ۱/۵۵۳.
۱۶۳. و به تعبیر محقّق شوشتری: ضرورت مذهب. نک: الأخبار الدخیلة: ۱/۲.
۱۶۴. الکافی: ‏۱/۵۲۷ـ۵۲۸، ح۳.
۱۶۵. الإمامة والتبصرة: ۱۰۳، ح۹۲.
۱۶۶. الهدایة الکبرى: ۳۶۴.
۱۶۷. الغیبة: ۶۲، ح۵.
۱۶۸. عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏۱/۴۱ـ۴۲، ح۲.
۱۶۹. کمال الدین: ‏۱/۳۰۸، ح۱.
۱۷۰. إثبات الوصیة: ۲۷۱.
۱۷۱. الاختصاص: ۲۱۰.
۱۷۲. الغیبة: ۱۴۳ـ۱۴۴.
۱۷۳. «من ولدها» لیس فی الخصال والعیون وکمال الدین.
۱۷۴. الکافی: ‏۱/۵۳۲، ح۹.
۱۷۵. من لا یحضره الفقیه: ‏۴/۱۸۰، ح۵۴۰۸
۱۷۶. کمال الدین: ‏۱/۳۱۱ـ۳۱۲؛ عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏۱/۴۶ـ۴۷، ح۶.
۱۷۷. کمال الدین: ‏۱/۳۱۳، ح۴؛ عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏۱/۴۷، ح۷.
۱۷۸. الخصال: ‏۲/۴۷۷ـ۴۷۸، ح۴۲.
۱۷۹. کمال الدین: ‏۱/۲۶۹، ح۱۳.
۱۸۰. الإرشاد: ‏۲/۳۴۶، ح۱۵.
۱۸۱. عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏۱/۴۶، ح۵؛ کمال الدین: ‏۱/۳۱۱، ح۲.
۱۸۲. إثبات الوصیة: ۲۶۸.
۱۸۳. عیون أخبار الرضا ـ علیه السلام ـ: ‏۱/۴۰ـ۴۱، ح۱؛ کمال الدین: ‏۱/۳۰۵، ح۱.
۱۸۴. الأمالی: ۲۹۱ـ۲۹۲، ح۱۳.
۱۸۵. بشارة المصطفى: ۱۸۳.
کتاب معارف کلامی شیعه
شنبه ۲۷ دي ۱۳۹۹ ساعت ۸:۴۳