به سرور مکرّم سيّد علی طباطبائی
1. مرحوم آيت الله بروجردی و برخی از شاگردان ايشان بر اين باور بودند که فقه و حديث شيعه، حاشيهای است بر فقه و حديث عامه، و يا به تعبير آيت الله سيستانی فقه شيعه مهيمن است بر فقه اهل سنت1.
در اين يادداشت در صدد نيستم تا مقصود آيت الله بروجردی وطرفداران اين نظريه را به تفصيل بنگارم، اما خلاصه سخن اين است که برای فهم روايات اهل بيت عليهم السلام بايد از جو فقهی غالب آن روزگار، که از آن فقها و مدارس فقهی اهل سنت است، اطلاع داشته باشيم، چرا که بسياری از روايات اهل بيت در پاسخ به منازعاتی بوده که بين اصحاب اماميه و پيروان مکاتب فقهی عامه جريان داشته است.
اين نظرمرحوم آيت الله بروجردی در حقيقت يکی از تطبيقات اين قاعده است: «برای فهم درست از يک پاسخ، بايد سؤال و زمينه و بستر پيدايش آن سؤال را بدانيم». حالا فرقی نمیکند اين سؤال از طرف جو فقهی عامه باشد، يا از طرف طائفهای از زيديه يا خوارج يا ....
بسياری از روايات اهل بيت عليهم السلام از طريق راويان و فقهای شيعی کوفی نقل شده است. مراجعه به مصادر تاريخی و رجالی اهل سنت نشان میدهد (والبته برخی از رجاليون اهل سنت تصريح هم کردهاند2) جو غالب در کوفه، جوی شيعی است، البته با انواع گرايش های، گرايش زيديه، گرايش غاليانه، گرايش فقيهان، و... بنابراين آنچه ما را در فهم بسياری از روايات راويان کوفی کمک میکند شناخت جريان هايی است که در کوفه آن روزگار وجود داشته است.
يکی از جريان های مطرح و شناخته شده در کوفه دوران امام صادق عليه السلام، گرايش ابو الخطاب و طرفداران اوست، جريانی که به قيام مسلحانه میانجامد، و به ظاهر و با سرکوب آنها و کشته شدن همه ياران ابو الخطاب ـ جز ابو خديجه سالم بن مکرم3 ـ به پايان میرسد. اما اين ظاهر قضيه است، يعنی جريان ابو الخطاب، هيچ گاه تمام نشد، بلکه طرفداران اين جريان، در لباسی ديگر و با تأکيد بر کتمان، همان انديشه و گفتمان را ادامه دادند، گفتمانی که يک شاخهاش به تشکيل فرقه اسماعيليه منجر شد.
نصيريهایها (يا همان علويان امروز) امتداد گفتمان جريان ابو الخطاب و تابعان او هستند، جريانی که در بسياری از منازعات فقهی و کلامی ـ خصوصاً مسأله امامت ـ ردپای آنها را مشاهده میکنيم. امروزه آثار متعدد و مهمی از اين جريان ـ چه به صورت چاپی و چه به صورت مخطوط ـ منتشر شده است و مطالعه آنها ما را در شناخت آنچه در روزگار حضور ائمه (عليهم السلام) در کوفه جريان داشته کمک میکند.
2. مسأله غلو و مفهوم غلو و حدّ و حدود آن، مسأله بسيار پيچيدهای است که گمان نکنم به اين آسانی بتوان پروندهاش را جمع و مختومه کرد. بسياری از ما هنوز نمیدانيم گفتمان غاليانه دقيقا چه بوده است و چه بسا غلو را تنها در حيطه روايات فضائل و مناقب، معنا و تفسير میکنيم. اين مطلب را بگذاريد در کنار سخن وحيد بهبهانی برخی ديگر4، اين سردرگمی را بيشتر خودش نشان میدهد. وحيد بهبهانی میگويد: «اعلم أنّ الظاهر أنّ كثيراً من القدماء ـ سيّما القيمين منهم والغضائري ـ كانوا يعتقدون للأئمة (عليهم السلام) منزلة خاصّة من الرفعة والجلالة ومرتبة معينة من العصمة والكمال بحسب اجتهادهم ورأيهم وما كانوا يجوّزون التعدّي عنها وكانوا يعدون التعدّي ارتفاعاً وغلواً حسب معتقدهم حتّی أنّهم جعلوا مثل نفي السهو عنهم غلواً بل ربما جعلوا مطلق التفويض إليهم أو التفويض الذي اختلف فيه أو المبالغة في معجزاتهم ونقل العجائب من خوارق العادات عنهم أو الإغراق في شانهم وإجلالهم وتنزيههم عن كثير من النقائص وإظهار كثير قدرة لهم وذكر علمهم بمكنونات السماء والأرض ارتفاعاً أو مورثاً للتهمة به سيّما بجهة أنّ الغلاة كانوا مختفين في الشيعة مخلوطين بهم مدلّسين.
وبالجملة الظاهر أنّ القدماء كانوا مختلفين في المسائل الأصولية أيضاً فربما كان شيء عند بعضهم فاسداً أو كفراً غلواً أو تفويضاً أو جبراً أو تشبيهاً أو غير ذلك وكان عند آخر ممّا يجب اعتقاده، أو لا هذا ولا ذاك، وربما كان منشأ جرحهم بالأمور المذكورة وجدان الرواية الظاهرة فيها منهم وادّعاه أرباب المذاهب كونه منهم أو روايتهم عنه، وربما كان المنشأ روايتهم المناكير عنه إلی غير ذلك فعلی هذا ربما يحصل التأمّل في جرحهم بأمثال الأمور المذكورة»5.
به نظرم ـ والبته به قول سيّدنا الاستاد مددی: والعلم عند الله سبحانه و تعالی ـ اين حيرت و سردرگمی از اين جهت است که ما الگوی صحيحی از سخنان غاليانه نداريم، يعنی نمیدانيم آنچه را نجاشی و ابن غضائری غلو خواندهاند نظرشان به چه محتوائی است و از اين جهت است که وقتی کسی روايات فضائل و مناقب را رواياتی غاليانه تلقی میکند، کسی در جواب او میگويد: كثيراً ما يرد المتأخّرون طعن القدماء في رجل بالغلو بأنّهم رموه به لنقله معجزاتهم وهو غير صحيح، فإنّ كونهم(عليه السلام) ذوي معجزات من ضروريات مذهب الإمامية، وهل معجزاتهم وصلت إلينا إلا بنقلهم ؟ وإنّما مرادهم بالغلو ترك العبادة اعتماداً علی ولايتهم (عليه السلام)6.
برای اين که با نمونهای از محتوای غاليانه (به معنائی که نجاشی و ابن غضائری مد نظرشان بوده) آشنا شويم مطالعه نصيريه بهترين راه کار است.
کتاب الهفت والأظله منسوب به مفضّل بن عمر و يا رساله مياح (که بخش هايی از آن به صورت پراکنده در آثار نصيريه آمده است ) از بهترين نمونهها در اين زمينهاند، چرا که همين متنها مورد قضاوت نجاشی و ابن غضائری قرار گرفته است، و برای اين که بفهميم از نگاه نجاشی و ابن غضائری، چه محتوائی غاليانه است، اين کتابها مصادر خوبی است.
آنچه نوشته شد تنها دو نمونه از فوائد مراجعه و مطالعه مصادر نصيريه است. طبيعتاً مطالعه اين آثار، فوائد ديگری نيز دارد (مثل ريشه يابی بسياری از کلمات حروفيه و نقطويه وابن عربی در مصادر نصيريه، يا پيگيری بعضی روايات مصادر شيعی در تراث نصيريه) که پژوهشگران بر اساس نگاه و رشته تخصّصی خودشان بدان واقف میشود.
با اين يادداشت تا کنون چهار يادداشت در مورد تراث نصيريه نوشتهام، و اگر خداوند توفيق دهد به مرور يادداشتهای ديگری را در اين زمينه در اين صفحه منتشر میکنم7؛ إن شاء الله تعالی.
1. مرحوم آيت الله بروجردی و برخی از شاگردان ايشان بر اين باور بودند که فقه و حديث شيعه، حاشيهای است بر فقه و حديث عامه، و يا به تعبير آيت الله سيستانی فقه شيعه مهيمن است بر فقه اهل سنت1
تعبير آيت الله سيستانی مأخوذ است از اين آيه شريفه (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ ومُهَيْمِناً عَلَيْهِ). المائدة: 48.
در اين يادداشت در صدد نيستم تا مقصود آيت الله بروجردی وطرفداران اين نظريه را به تفصيل بنگارم، اما خلاصه سخن اين است که برای فهم روايات اهل بيت عليهم السلام بايد از جو فقهی غالب آن روزگار، که از آن فقها و مدارس فقهی اهل سنت است، اطلاع داشته باشيم، چرا که بسياری از روايات اهل بيت در پاسخ به منازعاتی بوده که بين اصحاب اماميه و پيروان مکاتب فقهی عامه جريان داشته است.
اين نظرمرحوم آيت الله بروجردی در حقيقت يکی از تطبيقات اين قاعده است: «برای فهم درست از يک پاسخ، بايد سؤال و زمينه و بستر پيدايش آن سؤال را بدانيم». حالا فرقی نمیکند اين سؤال از طرف جو فقهی عامه باشد، يا از طرف طائفهای از زيديه يا خوارج يا ....
بسياری از روايات اهل بيت عليهم السلام از طريق راويان و فقهای شيعی کوفی نقل شده است. مراجعه به مصادر تاريخی و رجالی اهل سنت نشان میدهد (والبته برخی از رجاليون اهل سنت تصريح هم کردهاند2
نک: الکفاية في علم الرواية، ص129. وبرای تفصيل در مورد مدرسه کوفه نک: مدرسة الحديث في الكوفة، پايان نامه دکترای شرف محمود محمّد سلمان، دانشگاه الأزهر.
يکی از جريان های مطرح و شناخته شده در کوفه دوران امام صادق عليه السلام، گرايش ابو الخطاب و طرفداران اوست، جريانی که به قيام مسلحانه میانجامد، و به ظاهر و با سرکوب آنها و کشته شدن همه ياران ابو الخطاب ـ جز ابو خديجه سالم بن مکرم3
کشی به نقل از عياشی از ابن فضال نقل میکند: كان سالم من أصحاب أبي الخطّاب، و كان في المسجد يوم بعث عيسى بن موسى بن عليّ بن عبد اللّه بن العبّاس، و كان عامل المنصور على الكوفة إلى أبي الخطّاب، لمّا بلغه أنّهم قد أظهروا الإباحات و دعوا النّاس إلى نبوّة أبي الخطّاب، و إنّهم يجتمعون في المسجد و لزموا الأساطين يورّون النّاس أنّهم قد لزموها للعبادة، و بعث إليهم رجلًا فقتلهم جميعاً، لم يفلت منهم إلّا رجل واحد أصابته جراحات فسقط بين القتلى يعدّ فيهم، فلمّا جنّه اللّيل خرج من بينهم فتخلّص. رجال الكشي، رقم: 661.
نصيريهایها (يا همان علويان امروز) امتداد گفتمان جريان ابو الخطاب و تابعان او هستند، جريانی که در بسياری از منازعات فقهی و کلامی ـ خصوصاً مسأله امامت ـ ردپای آنها را مشاهده میکنيم. امروزه آثار متعدد و مهمی از اين جريان ـ چه به صورت چاپی و چه به صورت مخطوط ـ منتشر شده است و مطالعه آنها ما را در شناخت آنچه در روزگار حضور ائمه (عليهم السلام) در کوفه جريان داشته کمک میکند.
2. مسأله غلو و مفهوم غلو و حدّ و حدود آن، مسأله بسيار پيچيدهای است که گمان نکنم به اين آسانی بتوان پروندهاش را جمع و مختومه کرد. بسياری از ما هنوز نمیدانيم گفتمان غاليانه دقيقا چه بوده است و چه بسا غلو را تنها در حيطه روايات فضائل و مناقب، معنا و تفسير میکنيم. اين مطلب را بگذاريد در کنار سخن وحيد بهبهانی برخی ديگر4
نک: إكليل المنهج: 109 و 221؛ رجال الخاقاني: 146ـ148؛ كتاب الطهارة شيخ انصاری (ط.ق)، ج 2، ص 358؛ البدر الزاهر: 291؛ مقباس الهداية، ج2، ص399ـ400.
وبالجملة الظاهر أنّ القدماء كانوا مختلفين في المسائل الأصولية أيضاً فربما كان شيء عند بعضهم فاسداً أو كفراً غلواً أو تفويضاً أو جبراً أو تشبيهاً أو غير ذلك وكان عند آخر ممّا يجب اعتقاده، أو لا هذا ولا ذاك، وربما كان منشأ جرحهم بالأمور المذكورة وجدان الرواية الظاهرة فيها منهم وادّعاه أرباب المذاهب كونه منهم أو روايتهم عنه، وربما كان المنشأ روايتهم المناكير عنه إلی غير ذلك فعلی هذا ربما يحصل التأمّل في جرحهم بأمثال الأمور المذكورة»5
الفوائد الرجالية: 38ـ39.
به نظرم ـ والبته به قول سيّدنا الاستاد مددی: والعلم عند الله سبحانه و تعالی ـ اين حيرت و سردرگمی از اين جهت است که ما الگوی صحيحی از سخنان غاليانه نداريم، يعنی نمیدانيم آنچه را نجاشی و ابن غضائری غلو خواندهاند نظرشان به چه محتوائی است و از اين جهت است که وقتی کسی روايات فضائل و مناقب را رواياتی غاليانه تلقی میکند، کسی در جواب او میگويد: كثيراً ما يرد المتأخّرون طعن القدماء في رجل بالغلو بأنّهم رموه به لنقله معجزاتهم وهو غير صحيح، فإنّ كونهم(عليه السلام) ذوي معجزات من ضروريات مذهب الإمامية، وهل معجزاتهم وصلت إلينا إلا بنقلهم ؟ وإنّما مرادهم بالغلو ترك العبادة اعتماداً علی ولايتهم (عليه السلام)6
قاموس الرجال، ج 1، ص66ـ68.
برای اين که با نمونهای از محتوای غاليانه (به معنائی که نجاشی و ابن غضائری مد نظرشان بوده) آشنا شويم مطالعه نصيريه بهترين راه کار است.
کتاب الهفت والأظله منسوب به مفضّل بن عمر و يا رساله مياح (که بخش هايی از آن به صورت پراکنده در آثار نصيريه آمده است ) از بهترين نمونهها در اين زمينهاند، چرا که همين متنها مورد قضاوت نجاشی و ابن غضائری قرار گرفته است، و برای اين که بفهميم از نگاه نجاشی و ابن غضائری، چه محتوائی غاليانه است، اين کتابها مصادر خوبی است.
آنچه نوشته شد تنها دو نمونه از فوائد مراجعه و مطالعه مصادر نصيريه است. طبيعتاً مطالعه اين آثار، فوائد ديگری نيز دارد (مثل ريشه يابی بسياری از کلمات حروفيه و نقطويه وابن عربی در مصادر نصيريه، يا پيگيری بعضی روايات مصادر شيعی در تراث نصيريه) که پژوهشگران بر اساس نگاه و رشته تخصّصی خودشان بدان واقف میشود.
با اين يادداشت تا کنون چهار يادداشت در مورد تراث نصيريه نوشتهام، و اگر خداوند توفيق دهد به مرور يادداشتهای ديگری را در اين زمينه در اين صفحه منتشر میکنم7
چندين سال است که يکی از دغدغههای من مطالعه در زمينه نصيريه و زيديه و فقه اهل سنت است. طبيعتاً و به سبب زبان رمز آلود نصيريه، مطالعه آثار آنها ونوشتن مطلب در مورد اين گروه چندان آسان نيست. از اين رو، هنوز بعد از دوبار مطالعه آثار نصيريه آن هم با نگاه همدلانه و گفتگو با برخی از دوستان در اين زمينه، نسبت به برخی از برداشت هايم از اين متون مطمئن نيستم، وهمين مرا در انتشار برخی از يادداشتها مردد میکند.
- تعبير آيت الله سيستانی مأخوذ است از اين آيه شريفه (مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ ومُهَيْمِناً عَلَيْهِ). المائدة: 48.
- نک: الکفاية في علم الرواية، ص129. وبرای تفصيل در مورد مدرسه کوفه نک: مدرسة الحديث في الكوفة، پايان نامه دکترای شرف محمود محمّد سلمان، دانشگاه الأزهر.
- کشی به نقل از عياشی از ابن فضال نقل میکند: كان سالم من أصحاب أبي الخطّاب، و كان في المسجد يوم بعث عيسى بن موسى بن عليّ بن عبد اللّه بن العبّاس، و كان عامل المنصور على الكوفة إلى أبي الخطّاب، لمّا بلغه أنّهم قد أظهروا الإباحات و دعوا النّاس إلى نبوّة أبي الخطّاب، و إنّهم يجتمعون في المسجد و لزموا الأساطين يورّون النّاس أنّهم قد لزموها للعبادة، و بعث إليهم رجلًا فقتلهم جميعاً، لم يفلت منهم إلّا رجل واحد أصابته جراحات فسقط بين القتلى يعدّ فيهم، فلمّا جنّه اللّيل خرج من بينهم فتخلّص. رجال الكشي، رقم: 661.
- نک: إكليل المنهج: 109 و 221؛ رجال الخاقاني: 146ـ148؛ كتاب الطهارة شيخ انصاری (ط.ق)، ج 2، ص 358؛ البدر الزاهر: 291؛ مقباس الهداية، ج2، ص399ـ400.
- الفوائد الرجالية: 38ـ39.
- قاموس الرجال، ج 1، ص66ـ68.
- چندين سال است که يکی از دغدغههای من مطالعه در زمينه نصيريه و زيديه و فقه اهل سنت است. طبيعتاً و به سبب زبان رمز آلود نصيريه، مطالعه آثار آنها ونوشتن مطلب در مورد اين گروه چندان آسان نيست. از اين رو، هنوز بعد از دوبار مطالعه آثار نصيريه آن هم با نگاه همدلانه و گفتگو با برخی از دوستان در اين زمينه، نسبت به برخی از برداشت هايم از اين متون مطمئن نيستم، وهمين مرا در انتشار برخی از يادداشتها مردد میکند.
شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۲:۰۱