به برادر و استادم محمّد حسين ملکيان1
علم دراية الحديث علمی است ساخته و پرداخته اهل سنت. از معرفة علوم الحديث حاکم نيشابوری که از اولين آثار برجای مانده در علم درايه است، تا تديب الراوي سيوطی که يکی از مفصّل ترين آثار است، تا علوم الحديث صبحی صالح که از آثار متأخّر در اين موضوع است و به فارسی نيز ترجمه شده، همه و همه اين آثار، در بستر حديث و حديث پژوهی اهل سنت و بر اساس مبانی نظری آنها نوشته و تدوين شده است.
فضای حديثی و مبنای نظری قدمای شيعه در حديث، با فضای حديثی اهل سنّت و مبانی آنها متفاوت است. آنها نه صحيح را به معنايی که بخاری و مسلم استعمال کردهاند میشناسند، و نه اصلاً بسياری از اين اصطلاحات را به کار بردهاند.
تا اين که نوبت به مدرسه حله که بيشتر رنگ و بوی فقهی دارد، میرسد. در اين مدرسه، اوضاع حديث پژوهی تغيير میکند. مبانی حديثی جديد که بعضاً متأثّر از اهل سنت است، ورود اصطلاحات و ادبيات جديدی را در فرهنگ حديث پژوهی شيعه درپی دارد.
تا مدّتها اين اصطلاحات نو ظهور، بدون مخالفت جدّی ـ و بيشتر به تبعيت و تقليد از علمای مدرسه حله ـ در نگاشتههای علمای شيعه بکار گرفته شد، و بعضی نيز به تبعيت از اهل سنت، کتاب هايی در علم دراية الحديث نوشتند، که شايد مشهورترينش بدايه شهيد ثانی و شرح آن با عنوان رعايه، و وجيزه شيخ بهائی است.
در دوره اخباريه، علم دراية الحديث، فلسفه و فائدهاش، و از همه مهمتر، مبانی ای که سر و کارش به اين علم میافتد با چالش جدی مواجه شد. اين که تقسيم رباعی روايات چه دليل و مستندی دارد؟ بکار گيری اين اصطلاحات در سنّت حديثی قدمای محدّثين شيعه چه سابقهای دارد؟ و يا دليل عقلی و نقلی اش چيست؟ و مناقشات ديگر.
اين مناقشات هيچ وقت پاسخ داده نشد، يعنی آنچه در پاسخ مناقشات اخباريون مطرح شد بيشتر مبتنی بر مغالطه و جدل بود تا پاسخ خای علمی و مستدلّ مبتنی بر ادلّه برهانی و اقناعی.
پس از تلاشهای وحيد بهبهانی در مواجهه با مدرسه اخباريه و منقرض شدن تفکّر اخباری گری، رسالههای زيادی در علم دراية الحديث نوشته شد، از جمله لب اللباب، الکفاية في علم الدراية، و دهها شرح وجيزه شيخ بهائی که بيشتر بازنويسی، شرح، تلخيص ويا تبويب جديدی از رعايه شهيد ثانی و وجيزه شيخ بهائی است2، اما هيچ گاه مناقشات اخباريون، پيرامون اين علم و سودمندی آن پاسخ داده نشد. به گمانم مناقشات مدرسه اخباريه را بايد از نو و با نگاهی همدلانه تر بازخوانی کرد؛ والحمد لله ربّ العاليمن.
حدود بيست سال پيش که شرح لمعه میخواندم، برای اولين بار با اين اصطلاحات مواجه شدم. وقتی از اخوی مکرمم که استاد شرح لمعهام بود، سراغ کتابی را گرفتم که اين اصطلاحات را در حدّ کفايت توضيح دهد. او وجيزه شيخ بهائي را که در انتهای حبل المتين چاپ شده است به من معرفی کرد، و وقتی انکار مرا نسبت به حجم کم اين رساله ديد گفت: همين مقدار کافی است، و بيشتر از اين، يا تفصيلات بی فائده است يا شرح مباحثی که هيچ گاه در مطالعات فقه به کار نمیآيد.
فعاليتهای من نشانگر اين است که من شاگرد حرف گوش کنی نبودم، اما امروز، و پس از آن که دهها کتاب کوچک و بزرگ در علم درايه ديدهام، اگر کسی چنين سؤالی را از من بپرسد همان پاسخ اخوی ام را به او میدهم.
فعاليتهای من نشانگر اين است که من شاگرد حرف گوش کنی نبودم، اما امروز، و پس از آن که دهها کتاب کوچک و بزرگ در علم درايه ديدهام، اگر کسی چنين سؤالی را از من بپرسد همان پاسخ اخوی ام را به او میدهم.
علم دراية الحديث علمی است ساخته و پرداخته اهل سنت. از معرفة علوم الحديث حاکم نيشابوری که از اولين آثار برجای مانده در علم درايه است، تا تديب الراوي سيوطی که يکی از مفصّل ترين آثار است، تا علوم الحديث صبحی صالح که از آثار متأخّر در اين موضوع است و به فارسی نيز ترجمه شده، همه و همه اين آثار، در بستر حديث و حديث پژوهی اهل سنت و بر اساس مبانی نظری آنها نوشته و تدوين شده است.
فضای حديثی و مبنای نظری قدمای شيعه در حديث، با فضای حديثی اهل سنّت و مبانی آنها متفاوت است. آنها نه صحيح را به معنايی که بخاری و مسلم استعمال کردهاند میشناسند، و نه اصلاً بسياری از اين اصطلاحات را به کار بردهاند.
تا اين که نوبت به مدرسه حله که بيشتر رنگ و بوی فقهی دارد، میرسد. در اين مدرسه، اوضاع حديث پژوهی تغيير میکند. مبانی حديثی جديد که بعضاً متأثّر از اهل سنت است، ورود اصطلاحات و ادبيات جديدی را در فرهنگ حديث پژوهی شيعه درپی دارد.
تا مدّتها اين اصطلاحات نو ظهور، بدون مخالفت جدّی ـ و بيشتر به تبعيت و تقليد از علمای مدرسه حله ـ در نگاشتههای علمای شيعه بکار گرفته شد، و بعضی نيز به تبعيت از اهل سنت، کتاب هايی در علم دراية الحديث نوشتند، که شايد مشهورترينش بدايه شهيد ثانی و شرح آن با عنوان رعايه، و وجيزه شيخ بهائی است.
در دوره اخباريه، علم دراية الحديث، فلسفه و فائدهاش، و از همه مهمتر، مبانی ای که سر و کارش به اين علم میافتد با چالش جدی مواجه شد. اين که تقسيم رباعی روايات چه دليل و مستندی دارد؟ بکار گيری اين اصطلاحات در سنّت حديثی قدمای محدّثين شيعه چه سابقهای دارد؟ و يا دليل عقلی و نقلی اش چيست؟ و مناقشات ديگر.
اين مناقشات هيچ وقت پاسخ داده نشد، يعنی آنچه در پاسخ مناقشات اخباريون مطرح شد بيشتر مبتنی بر مغالطه و جدل بود تا پاسخ خای علمی و مستدلّ مبتنی بر ادلّه برهانی و اقناعی.
پس از تلاشهای وحيد بهبهانی در مواجهه با مدرسه اخباريه و منقرض شدن تفکّر اخباری گری، رسالههای زيادی در علم دراية الحديث نوشته شد، از جمله لب اللباب، الکفاية في علم الدراية، و دهها شرح وجيزه شيخ بهائی که بيشتر بازنويسی، شرح، تلخيص ويا تبويب جديدی از رعايه شهيد ثانی و وجيزه شيخ بهائی است2
دوست دانشمند جناب آقای ابو الفضل حافظيان در مقدمه کتاب رسائل في دراية الحديث ليست بلند بالائی از کتب درايه الحديث نوشتهاند. مراجعه به اين مقدمه برای آشنائی با تاريخ علم درايه و مهمترين آثار علمای شيعه در اين زمينه سودمند است؛ لله درّه وعليه أجره.
- حدود بيست سال پيش که شرح لمعه میخواندم، برای اولين بار با اين اصطلاحات مواجه شدم. وقتی از اخوی مکرمم که استاد شرح لمعهام بود، سراغ کتابی را گرفتم که اين اصطلاحات را در حدّ کفايت توضيح دهد. او وجيزه شيخ بهائي را که در انتهای حبل المتين چاپ شده است به من معرفی کرد، و وقتی انکار مرا نسبت به حجم کم اين رساله ديد گفت: همين مقدار کافی است، و بيشتر از اين، يا تفصيلات بی فائده است يا شرح مباحثی که هيچ گاه در مطالعات فقه به کار نمیآيد.
فعاليتهای من نشانگر اين است که من شاگرد حرف گوش کنی نبودم، اما امروز، و پس از آن که دهها کتاب کوچک و بزرگ در علم درايه ديدهام، اگر کسی چنين سؤالی را از من بپرسد همان پاسخ اخوی ام را به او میدهم. - دوست دانشمند جناب آقای ابو الفضل حافظيان در مقدمه کتاب رسائل في دراية الحديث ليست بلند بالائی از کتب درايه الحديث نوشتهاند. مراجعه به اين مقدمه برای آشنائی با تاريخ علم درايه و مهمترين آثار علمای شيعه در اين زمينه سودمند است؛ لله درّه وعليه أجره.
دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱۵