در تاريخ علم اصول فقه تا کنون چيز جامع و کاملی نوشته نشده است، و آنچه نوشته شده (عليرغم اين که تعدادش هم زياد نيست) تاريخ علمای اصولی است و رديف کردن کتابهای اصولی آنها بر اساس تاريخ، و نه تاريخ علم اصول.
به هر حال، در تاريخ علم اصول اين امور بايد مورد توجه قرار گيرد:
1. توجه به تطوّر مباحث علم اصول در دورههای مختلف
مثلاً اين که در دورهای بحث قياس و استحسان در کتب اصولی شيعه مطرح بوده، ولی بعدها اين مباحث کنار گذاشته شده است، و يا بالعکس در دورهای استصحاب چندان مطرح نبوده، و بعداً در کتب علم اصول وارد شده است. اين امور (البته مباحث کلی وکليدی و الا با تمرکز روی مباحث جزئی، چيز چندانی دستگير ما نمیشود) بايد به دقت مورد کنکاش قرار گيرد.
2. توجه به تطور و چينش مباحث علم اصول
اگر فهرست موضوعات عدة الأصول و کتاب کفاية الأصول را با هم مقايسه کنيم میبينيم تغييرات زيادی در چينش مباحث علم اصول اتفاق افتاده است. برای بررسی تاريخ علم اصول بايد ديد اين تطورات در چه دورههايی و چرا صورت گرفته است.
3. توجه به تطورات استدلالات در مباحث علم اصول
مثلاً در دورهای استدلالات استصحاب، عقلی وعرفی است، اما در دورههای متأخّر، ادلّه روائی، مستند عمده قائلين به حجّيت استصحاب است. آيا اين تطور استدلال به خاطر نزاع با اخباریهاست که بی توجه به به مباحث اصولی بوده اند، و اصولیها میخواستند با استدلال به روايات، اخباریها را در مقابل اصول فقه به کرنش وادارند، يا چيز ديگری دخيل بوده است؟
طبيعتا برای هر بحث بايد کتب مهم و محوری و جريان سازهم معرفی شوند، و نيز اشخاص و جريانهای فکری تأثير گذار بر تطور علم اصول (مثل جريان اخباری گری) به تفصيل مورد بررسی قرار گيرند.
البته در اوضاع وشرايطی که نه عده شيخ طوسی مورد توجه است و نه الذريعه سيد مرتضی و نه مفاتيح الاصول سيد مجاهد و نه.... اميدی به نوشتهای چشمگير در تاريخ علم اصول نيست، مگر آن که فيض روح القدس مددی فرمايد؛ وبعونه تيسّر کلّ عسير.
به هر حال، در تاريخ علم اصول اين امور بايد مورد توجه قرار گيرد:
1. توجه به تطوّر مباحث علم اصول در دورههای مختلف
مثلاً اين که در دورهای بحث قياس و استحسان در کتب اصولی شيعه مطرح بوده، ولی بعدها اين مباحث کنار گذاشته شده است، و يا بالعکس در دورهای استصحاب چندان مطرح نبوده، و بعداً در کتب علم اصول وارد شده است. اين امور (البته مباحث کلی وکليدی و الا با تمرکز روی مباحث جزئی، چيز چندانی دستگير ما نمیشود) بايد به دقت مورد کنکاش قرار گيرد.
2. توجه به تطور و چينش مباحث علم اصول
اگر فهرست موضوعات عدة الأصول و کتاب کفاية الأصول را با هم مقايسه کنيم میبينيم تغييرات زيادی در چينش مباحث علم اصول اتفاق افتاده است. برای بررسی تاريخ علم اصول بايد ديد اين تطورات در چه دورههايی و چرا صورت گرفته است.
3. توجه به تطورات استدلالات در مباحث علم اصول
مثلاً در دورهای استدلالات استصحاب، عقلی وعرفی است، اما در دورههای متأخّر، ادلّه روائی، مستند عمده قائلين به حجّيت استصحاب است. آيا اين تطور استدلال به خاطر نزاع با اخباریهاست که بی توجه به به مباحث اصولی بوده اند، و اصولیها میخواستند با استدلال به روايات، اخباریها را در مقابل اصول فقه به کرنش وادارند، يا چيز ديگری دخيل بوده است؟
طبيعتا برای هر بحث بايد کتب مهم و محوری و جريان سازهم معرفی شوند، و نيز اشخاص و جريانهای فکری تأثير گذار بر تطور علم اصول (مثل جريان اخباری گری) به تفصيل مورد بررسی قرار گيرند.
البته در اوضاع وشرايطی که نه عده شيخ طوسی مورد توجه است و نه الذريعه سيد مرتضی و نه مفاتيح الاصول سيد مجاهد و نه.... اميدی به نوشتهای چشمگير در تاريخ علم اصول نيست، مگر آن که فيض روح القدس مددی فرمايد؛ وبعونه تيسّر کلّ عسير.
پنجشنبه ۳ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۱:۵۹