هرچند در کتب روائی و رجال، تأليف کتب و رسائل متعددی به ائمه (عليهم السلام) نسبت داده شده است (مثل کتاب السنن والقضايا والأحکام که در رجال نجاشی به امير المؤمنين (عليه السلام) نسبت داده شده، يا رساله اهوازيه امام صادق (عليه السلام)، يا رساله ای که بنابر گزارش کلينی، امام صادق (عليه السلام) آن را برای اصحابشان نگاشتند. ودهها نمونه ديگر که مرحوم امين در اعيان الشيعه و استاد جلالی در تدوين السنة به تفصيل آنها را گزارش کرده اند)، اما هيچ کدام از اين نگاشتهها کتابی جامع در فقه نيست. اکنون در پی آنيم تا بفهميم چرا امامان شيعه (عليهم السلام) کتابی جامع در فقه تأليف ننمودند؟
برای رسيدن به تحليلی درست، سه پرسش مطرح میکنيم:
1. چرا نگارش يک کتاب اهميت دارد؟
2. آيا ائمه (عليهم السلام) امکان تأليف يک کتاب جامع داشتند؟
3. آيا تأليف يک کتاب جامع توسط ائمه (عليهم السلام) مفيد است؟
اجمالا نمیتوان فائده و اهميت نگارش يک کتاب توسط ائمه (عليهم السلام) را ناديده گرفت، چرا که اگر آنها همانند مالک و شافعی (و البته «لا يقاس بهم أحد») کتاب يا کتابهايی در فقه تأليف مینمودند، چه بسا اين امر جلوی بسياری از اختلافات و تعارض روايات را میگرفت. و جلوگيری از اختلافات و تعارض روايات امری است که نمیتوان اهميت آن را ناديده گرفت. برای فهم اهميت اين موضوع، مراجعه به مقدمه شيخ طوسی در سبب نگارش کتاب تهذيب الأحکام سودمند است.
اما جلوگيری از اختلافات به طرق ديگری نيز دستيافتنی است، راههايی که چه بسا ساده تر و کم هزينه تر و سودمندتر هم باشد. برای روشن شدن اين مطلب بايد دانست انتشار کتب و نگاشتهها، آن هم در روزگاری که سخت گيریهای شديدی نسبت به ائمه (عليهم السلام) وجود دارد، کاری بسيار سخت است، بلکه اگر مساعدت و همراهی دستگاه خلافت نباشد، کسی توانايی انتشار کتابش را در قلمرو تمدن اسلامی ندارد. نمونه اش را میتوانيد در ماجرای تأليف کتاب موطأ مالک بن أنس و مساعدت منصور عباسی نسبت به آن مشاهده کنيد.
بنابراين با سخت گيری و کنترل شديدی که دستگاه خلافت نسبت به ائمه (عليهم السلام) داشت، میتوان تصور کرد که اين دستگاه با تمام توان از انتشار کتب و نگاشتههای ائمه (عليهم السلام) جلوگيری میکرد. نمونه ای از اين مواجهه سختگيرانه را میتوانيد در شرح حال ابو حنيفه ببينيد، با اين که ابو حنيفه نه ادعای حکومت داشت، و نه اصلا کسی در پهنه قلمرو اسلامی او را شايسته چنين مقام و منصبی میديد. حالا تصور کنيد اين مواجهه با ائمه (عليهم السلام) چگونه است؟ با اين تفاوت که ائمه (عليهم السلام) هم ادعای خلافت داشتند، و بلکه غير خودشان، کسی را شايسته اين مقام نمیدانستند، و هم طرفداران زيادی داشتند، و هم بسياری (حتی علمای اهل سنت) آنها را شايسته اين جايگاه میدانستند. برای نمونه ذهبی در شرح حال بسياری از ائمه (عليهم السلام) تصريح میکند که آنها صلاحيت خلافت و رياست را داشتند!
بلکه چه بسا اگر دستگاه خلافت با شدت و حدّت از انتشار کتب ائمه (عليهم السلام) جلوگيری نمیکرد، باز ايشان نمیتوانستند کتابی جامع در فقه تأليف کنند، چرا که بسياری از فتاوای ايشان در ابواب مختلف فقهی، با فتاوای اهل سنت ناسازگار است، و انتشار مجموعه ای که اين مخالفتها و ناسازگاریها را به يکباره آشکارا و در قالب يک کتاب جامع به رخ بکشد، با توصيههای اکيد و بليغ ائمه (عليهم السلام) به تقيه ناهماهنگ است.
از طرفی ديگر ائمه (عليهم السلام) به نقل شفاهی اهتمام ورزيدند، چرا که نشر و گسترش نقل شفاهی، امری آسان و کم هزينه است، اما اصحاب ائمه (عليهم السلام) که دچار اين گونه گرفتاریها و سختگيریها نبودند به تأليف و نگارش اهتمام ورزيدند، و ائمه (عليهم السلام) نيز آنها را به اين کار ترغيب و تشويق نمودند. (نمونه اين تشويق و ترغيبها را میتوانيد در وسائل الشيعه ملاحظه کنيد).
از جهت ديگر میپرسيم: آيا اساساً نگارش کتاب جامع در فقه موجب رفع اختلاف و تعارض در همه دورانها میشود؟ پاسخ منفی است، چرا که تنها کمکی که از عهده يک کتاب ساخته است پيرامون مباحث صدور است، البته آن هم با اغماض، چرا که هر کتابی، آن هم در دوره ای که تنها راه انتشار کتب در استنساخ خلاصه میشود، با گذشت زمان، با اختلاف نسخ دست به گريبان میشود، و رفع اين اختلاف نسخ، و رسيدن به متن واقعی، مشکلی است طاقت فرسا و چه بسا در مواردی غير ممکن.
بالفرض که تأليف کتاب، مشکلات و ابتلائات از ناحيه صدور را حل کند، اما تازه اين اول راه است، و بسياری از اختلافات و تعارضات هنوز باقی میماند. نمونه واضح و آشکاراش اختلاف نظر علمای مسلمان و تعارض اقوال و آراء آنها پيرامون قرآن کريم است.
نکته آخر اين که چه بسا تأليف يک کتاب جامع توسط ائمه (عليهم السلام) نه تنها مفيد نباشد، بلکه از جهاتی سبب بروز مشکلاتی ديگر شود. در توضيح اين ادعاء بايد بگوييم: ائمه (عليهم السلام) تا پايان قرن سوم در بين شيعيانشان میزيسته اند، و شيعيان تا همين زمان امکان دسترسی به امامان خويش را داشتند، اما از اواخر قرن سوم، شيعه از رؤيت امام (عليه السلام) محروم شد، و در غيبت امام، دچار حيرت وسردرگمی شد، امری که اگر ائمه (عليهم السلام) برايش چاره انديشی نکرده باشند با جايگاه هدايت گری آنها ناسازگار است، يعنی نمیتوان پذيرفت ائمه (عليهم السلام) شيعيانشان را در طول قرنهای متمادی، آن هم در دنيايی که هر روز با مسأله جديدی مواجه میشود، يکه و تنها در حيرت و سرگردانی رها کنند.
پس بايد پرسيد ائمه (عليهم السلام) برای رفع اين مشکل چه چاره ای انديشيده اند؟ ظاهراً ـ و به شهادت روايات متعددی که در آنها ائمه (عليهم السلام) شيعيانشان را مراجعه به فقهاء توصيه کرده اند ـ ائمه (عليهم السلام) خصوصاً از دوره امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) به تربيت گسترده فقهائی پرداختند که وظيفه آنها پاسخ گويی به مسائل شيعيان بر اساس مبانی شيعی است. بنابراين به جای پرداختن به تأليف کتاب، که هم از جهت امکان و هم از جهت سودمندی با موانع متعددی روبه روست، فقهاء و آموزگارانی تربيت کردند که آنها میتوانند با تأليف کتابهای متعدّد در هر دوره و همچنين تربيت شاگردانی در طراز جامعه شيعی، قافله مؤمنان را در گردنههای هولناک پيش رو راهنمائی و راهبری کنند. اين کار خصوصاً برای جامعه ای که ممکن است با مسائل مستحدثه و نوپديد زيادی دست به گريبان شود، بسيار راهگشاتر از تأليف يک کتاب يا کتابهايی در موضوع فقه است.
پ ن: اين يادداشت حاصل گفتگويی دوستانه با جناب آقای علی رضا عربی است، و برخی از نکات را ايشان متذکر شدند؛ لله تعالی دره.
برای رسيدن به تحليلی درست، سه پرسش مطرح میکنيم:
1. چرا نگارش يک کتاب اهميت دارد؟
2. آيا ائمه (عليهم السلام) امکان تأليف يک کتاب جامع داشتند؟
3. آيا تأليف يک کتاب جامع توسط ائمه (عليهم السلام) مفيد است؟
اجمالا نمیتوان فائده و اهميت نگارش يک کتاب توسط ائمه (عليهم السلام) را ناديده گرفت، چرا که اگر آنها همانند مالک و شافعی (و البته «لا يقاس بهم أحد») کتاب يا کتابهايی در فقه تأليف مینمودند، چه بسا اين امر جلوی بسياری از اختلافات و تعارض روايات را میگرفت. و جلوگيری از اختلافات و تعارض روايات امری است که نمیتوان اهميت آن را ناديده گرفت. برای فهم اهميت اين موضوع، مراجعه به مقدمه شيخ طوسی در سبب نگارش کتاب تهذيب الأحکام سودمند است.
اما جلوگيری از اختلافات به طرق ديگری نيز دستيافتنی است، راههايی که چه بسا ساده تر و کم هزينه تر و سودمندتر هم باشد. برای روشن شدن اين مطلب بايد دانست انتشار کتب و نگاشتهها، آن هم در روزگاری که سخت گيریهای شديدی نسبت به ائمه (عليهم السلام) وجود دارد، کاری بسيار سخت است، بلکه اگر مساعدت و همراهی دستگاه خلافت نباشد، کسی توانايی انتشار کتابش را در قلمرو تمدن اسلامی ندارد. نمونه اش را میتوانيد در ماجرای تأليف کتاب موطأ مالک بن أنس و مساعدت منصور عباسی نسبت به آن مشاهده کنيد.
بنابراين با سخت گيری و کنترل شديدی که دستگاه خلافت نسبت به ائمه (عليهم السلام) داشت، میتوان تصور کرد که اين دستگاه با تمام توان از انتشار کتب و نگاشتههای ائمه (عليهم السلام) جلوگيری میکرد. نمونه ای از اين مواجهه سختگيرانه را میتوانيد در شرح حال ابو حنيفه ببينيد، با اين که ابو حنيفه نه ادعای حکومت داشت، و نه اصلا کسی در پهنه قلمرو اسلامی او را شايسته چنين مقام و منصبی میديد. حالا تصور کنيد اين مواجهه با ائمه (عليهم السلام) چگونه است؟ با اين تفاوت که ائمه (عليهم السلام) هم ادعای خلافت داشتند، و بلکه غير خودشان، کسی را شايسته اين مقام نمیدانستند، و هم طرفداران زيادی داشتند، و هم بسياری (حتی علمای اهل سنت) آنها را شايسته اين جايگاه میدانستند. برای نمونه ذهبی در شرح حال بسياری از ائمه (عليهم السلام) تصريح میکند که آنها صلاحيت خلافت و رياست را داشتند!
بلکه چه بسا اگر دستگاه خلافت با شدت و حدّت از انتشار کتب ائمه (عليهم السلام) جلوگيری نمیکرد، باز ايشان نمیتوانستند کتابی جامع در فقه تأليف کنند، چرا که بسياری از فتاوای ايشان در ابواب مختلف فقهی، با فتاوای اهل سنت ناسازگار است، و انتشار مجموعه ای که اين مخالفتها و ناسازگاریها را به يکباره آشکارا و در قالب يک کتاب جامع به رخ بکشد، با توصيههای اکيد و بليغ ائمه (عليهم السلام) به تقيه ناهماهنگ است.
از طرفی ديگر ائمه (عليهم السلام) به نقل شفاهی اهتمام ورزيدند، چرا که نشر و گسترش نقل شفاهی، امری آسان و کم هزينه است، اما اصحاب ائمه (عليهم السلام) که دچار اين گونه گرفتاریها و سختگيریها نبودند به تأليف و نگارش اهتمام ورزيدند، و ائمه (عليهم السلام) نيز آنها را به اين کار ترغيب و تشويق نمودند. (نمونه اين تشويق و ترغيبها را میتوانيد در وسائل الشيعه ملاحظه کنيد).
از جهت ديگر میپرسيم: آيا اساساً نگارش کتاب جامع در فقه موجب رفع اختلاف و تعارض در همه دورانها میشود؟ پاسخ منفی است، چرا که تنها کمکی که از عهده يک کتاب ساخته است پيرامون مباحث صدور است، البته آن هم با اغماض، چرا که هر کتابی، آن هم در دوره ای که تنها راه انتشار کتب در استنساخ خلاصه میشود، با گذشت زمان، با اختلاف نسخ دست به گريبان میشود، و رفع اين اختلاف نسخ، و رسيدن به متن واقعی، مشکلی است طاقت فرسا و چه بسا در مواردی غير ممکن.
بالفرض که تأليف کتاب، مشکلات و ابتلائات از ناحيه صدور را حل کند، اما تازه اين اول راه است، و بسياری از اختلافات و تعارضات هنوز باقی میماند. نمونه واضح و آشکاراش اختلاف نظر علمای مسلمان و تعارض اقوال و آراء آنها پيرامون قرآن کريم است.
نکته آخر اين که چه بسا تأليف يک کتاب جامع توسط ائمه (عليهم السلام) نه تنها مفيد نباشد، بلکه از جهاتی سبب بروز مشکلاتی ديگر شود. در توضيح اين ادعاء بايد بگوييم: ائمه (عليهم السلام) تا پايان قرن سوم در بين شيعيانشان میزيسته اند، و شيعيان تا همين زمان امکان دسترسی به امامان خويش را داشتند، اما از اواخر قرن سوم، شيعه از رؤيت امام (عليه السلام) محروم شد، و در غيبت امام، دچار حيرت وسردرگمی شد، امری که اگر ائمه (عليهم السلام) برايش چاره انديشی نکرده باشند با جايگاه هدايت گری آنها ناسازگار است، يعنی نمیتوان پذيرفت ائمه (عليهم السلام) شيعيانشان را در طول قرنهای متمادی، آن هم در دنيايی که هر روز با مسأله جديدی مواجه میشود، يکه و تنها در حيرت و سرگردانی رها کنند.
پس بايد پرسيد ائمه (عليهم السلام) برای رفع اين مشکل چه چاره ای انديشيده اند؟ ظاهراً ـ و به شهادت روايات متعددی که در آنها ائمه (عليهم السلام) شيعيانشان را مراجعه به فقهاء توصيه کرده اند ـ ائمه (عليهم السلام) خصوصاً از دوره امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) به تربيت گسترده فقهائی پرداختند که وظيفه آنها پاسخ گويی به مسائل شيعيان بر اساس مبانی شيعی است. بنابراين به جای پرداختن به تأليف کتاب، که هم از جهت امکان و هم از جهت سودمندی با موانع متعددی روبه روست، فقهاء و آموزگارانی تربيت کردند که آنها میتوانند با تأليف کتابهای متعدّد در هر دوره و همچنين تربيت شاگردانی در طراز جامعه شيعی، قافله مؤمنان را در گردنههای هولناک پيش رو راهنمائی و راهبری کنند. اين کار خصوصاً برای جامعه ای که ممکن است با مسائل مستحدثه و نوپديد زيادی دست به گريبان شود، بسيار راهگشاتر از تأليف يک کتاب يا کتابهايی در موضوع فقه است.
پ ن: اين يادداشت حاصل گفتگويی دوستانه با جناب آقای علی رضا عربی است، و برخی از نکات را ايشان متذکر شدند؛ لله تعالی دره.
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۰۷