لینک های روزانه
    خبر متواتر در اصطلاح اهل حديث، روايتی است که سلسله راويان آن تا به معصوم (ع) در هر طبقه به تعدادی باشد که امکان توافق عمدی آنها بر نسبت دادن دروغ به معصوم به طور عادی محال باشد و خبر آنها موجب علم و يقين به مضمون حديث گردد. به عبارت ديگر خبر متواتر، خبر جماعتی است که کثرت و فراوانی آنها، سبب می‌شود احتمال توافق عمدی آنها منتفی شود و بدين جهت موجب اطمينان به صادر شدن حديث از شخص معصوم می‌شود. اين مضمون در بسياری از مصادر شيعی و سنی آمده است1
    از جمله:
    أ. شهيد ثانى: هو مابلغت رواته في الکثرة مبلغاً أحالت العادة تواطؤهم على الکذب. واستمرّ ذلک الوصف في جميع الطبقات حيث يتعدّد بأن يرويه قوم عن قوم، وهکذا إلى الأوّل. فيکون أوّله في هذا الوصف کآخره ووسطه کطرفيه. الرعاية في علم الدراية، ص 62.
    ب.شيخ بهايى: فإن بلغت سلاسله في کلّ طبقة حدّاً يومن معه تواطؤهم على الکذب فمواتر ويرسم بأنّه خبر جماعة يفيد بنفسه القطع بصدقه. الوجيزة في علم الدراية، ص 1.
    ج مامقانى: خبر جماعة بلغوا في الکثرة إلى حدّ أحالت العادة اتّفاقهم و تواطئهم على الکذب، ويحصل بأخبارهم العلم. مقباس الهداية، ج 1، ص88.
    د. نورالدين عتر: الحديث المتواتر هو الذى رواه جمع کثير يؤمن تواطؤهم على الکذب عن مثلهم إلى انتهاء السند وکان مستندهم الحسّ. منهج النقد في علوم الحديث، ص 404. ونيز نک: أصول الحديث علومه ومصطلحه، عجاج خطيب، ص 301؛ قواعد التحديث، قاسمى، ص 151.
    .

    اقسام خبر متواتر
    خبر متواتر تقسيم مى گردد به: متواتر لفظى و متواتر معنوى.
    متواتر لفظی، خبری است که همه راويان در همه طبقات، مضمون آن روايت و خبر را يکسان و با کلمات واحد بيان کنند2
    مقباس الهداية، ج۱، ص۱۱۵.
    ، مانند روايت: «انّي تارک فيکم الثقلين»، يا روايت: «من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه»3
    أصول الحديث و أحکامه ، ص۱۳۱.
    .
    متواتر معنوى عبارت از خبرى که خبر دهندگان، بر لفظ واحد توافق ندارند، بلکه بر معناى واحدى موافقند.
    در مقابل آن، متواتر معنوى است. وآن خبری است که همه ناقلان و راويان در تمامی طبقات، مضمون واحدی را با عبارات متفاوت، نقل می‌کنند ولى با دلالت التزامى4
    مانند شرکت أمير المؤمنين عليه السلام در غزوات مکرر که بر شجاعت ايشان دلالت می‌کند. مقباس الهداية: 1/117.
    يا تضمّنی5
    مانند: روايات دالّ برمحروميت زوجه در ارث بردن از بعضى از ترکه، که اصل محروميت فى الجملة مورد تواتر است. قوانين الأصول، ج۱، ص۴۲7؛ مقباس الهداية: 1/120.
    مرحوم عاملی صاحب مفتاح الکرامة در مورد نجاست آب قليل به صرف ملاقات با نجس، ادعای تواتر می‌کند. (مفتاح الکرامة، ج1، ص358). توضيح اين مطلب آن است که برخى از روايات از وضو گرفتن با آب قليلى که با نجاست ملاقات کرده، نهى مى کنند و برخى ديگر نوشيدن آن را منع مى کنند، و پاره‌اى ديگر، غسل کردن با آن را ناروا مى دانند، و بعضى ديگر، تطهير با آن را جايز نمى دانند. مجموع اين روايات، دلالت بر اصل نجاست آب دارد.
    بر يک معناى واحد دلالت مى کنند6
    و نيز نک: معالم الدين، ص۱۸۶؛ قوانين الأصول، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۹؛ نهاية الأصول، ص۴۸۷.
    .
    آخوند خراسانى افزون بر تواتر لفظى و معنوى، قسم سومى را نيز به نام تواتر اجمالى اضافه مى کند7
    منتهی الدراية، ج۴، ص۴۲۳.
    البته با مقايسه امثله‌ای که برای متواتر اجمالی و متواتر معنوی ذکر کرده‌اند به نظر می‌رسد آنچه آخوند خراسانی متواتر اجمالی اش ناميده، همان است که در کلمات پيشينيان متواتر معنوی اش می‌خوانده‌اند. بالفرض که تواتر اجمالی را بپذيريم نمی‌توان خلط بين امثله متواتر اجمالی و متواتر معنوی را انکار نمود. شايد فرصت کردم و در اين باره بيشتر نوشتم.
    . ايشان در بحث استدلال به روايات بر حجيت خبر واحد از اين نوع تواتر ياد می‌کند: چنان چه اشکال شود بر استدلال به اخبار بر حجيت خبر واحد به اين که اين روايات خالى از تواتر لفظى و معنوى اند، در پاسخ مى گويم: اين روايات تواتر اجمالى دارند، به اين معنا که زيادى آن‌ها سبب قطع به صدور يکى از آن‌ها مى‌گردد و همين مقدار کافى است.8
    حاشية فرائد الأصول ، ص 70. نيز نک: کفايه الأصول، ص۲۹۵ و 302؛ منتهی الدراية، ج۴، ص۴۲۳ـ424.

    به بيان ديگر تواتر اجمالی آن است که روايات متعددی که به حد تواتر می‌رسند درباره موضوعات متفاوتی بيان شود به گونه‌ای که بتوان در اين روايات قدر مشترکی پيدا کرد که در همه آنها وجود دارد. اين قدر مشترک در رواياتی که محتوای متفاوتی دارند، تواتر اجمالی ناميده می‌شود9
    أصول الحديث و أحکامه، ص۳۶. درباره تقسيم متواتر به تفصيلی و اجمالی نک: نهاية الاصول تقريرات درس آيت الله بروجردی به قلم مرحوم آيت الله منتظری، ص۴۸۷؛ بحوث في علم الأصول تقريرات درس مرحوم آيت الله صدر، ج۴، ص۳۳۵-۳۳۸.
    .
    براى خبر متواتر، شرايطى را بيان کرده‌اند. از جمله شمار راويان به اندازه‌اى باشد که هم آهنگى آن‌ها بر دروغ گويى به گونه عادى محال باشد.
    نورالدين عتر درباره شرايط خبر متواتر مى نويسد: شرايطى که در راويان خبر صحيح و حسن از قبيل عدالت و ضابط بودن شرط شود، در راويان خبر متواتر شرط نيست، بلکه ملاک، شمارى است که عقل، هم آهنگى آنان را بر دروغ گويى محال بداند. از اين رو اگر اهل يک شهر که کافرند خبر دهند که با چشمانشان آتش سوزى و يا انفجارى را ديده‌اند، علم به راست گويى آنان حاصل مى گردد10
    منهج النقد في علوم الحديث، ص 405.
    .
    اما اين عدد چقدر است؟ اقوال مختلفی در اين باره مطرح شده است.
    از جمله با استناد به آيه «تلك عشرة كاملة»11
    بقره: ۱۹۶.
    ده نفر12
    المستصفی، ج۱، ص۱۳۷.
    ؛ با استناد به آيه «وبعثنا منهم اثنی عشر نقيباً»13
    مائده: ۱۲.
    دوازده نفر14
    نک: مفاتيح الاصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص۱۱۳.
    ؛ با استناد به آيه «يا أيّها النبي حسبك الله ومن اتبعك من المؤمنين»15
    انفال: ۶۴.
    چهل نفر16
    نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص114.
    ؛ با استناد به آيه «واختار موسی قومه سبعين رجلاً لميقاتنا»17
    اعراف: ۱۵۵.
    هفتاد نفر18
    نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص114.
    را ذکر کرده‌اند19
    تدريب الراوی، ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.
    . اما هيچ کدام از اين استنادها، دليلی جز ذوق ندارد، و از همين روست که عده‌ای گفته‌اند: حق اين است که در تواتر، عدد خاصى شرط نيست20
    نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۵و۴۳۶؛ أصول العامة للفقه المقارن، ص 195.
    .
    به نظر می‌رسد اين که عدد خاصی را شرط ندانيم به خاطر تفاوت در اهميت قضاياست. مثلا در مورد نجاست آبی و يا رويداد خسوف و کسوفی، ممکن است کسی با شنيدن از ده نفر، ادعای تواتر کند. اما همين شخص، در قضايای مهم، بر اساس گفته بيست نفر هم ادعای تواتر نمی‌کند.
    آنچه در متواتر ـ خصوصاً متواتر معنوی و اجمالی ـ ناديده گرفته شده پيروی نکردن همه راويان از مذهب وجريان معيّن است21
    البته در بعضی از کتب شرطی برای خبر متواتر ذکر شده، ولی با بی اعتنائی از کنار آن رد شده‌اند. مامقانی می‌گويد: قد اشترط بعض الناس هنا شروطاً أخر لا دليل عليها وفسادها أوضح من أن يحتاج إلی الذکر... ومنهم من اشترط عدم اتّفاقهم في الدين. وضعفه ظاهر. مقباس الهداية، ج1، ص110.
    .
    توضيح اين که در طول تاريخ، جعل حديث گاه توسط يک نفر صورت گرفته وگاه توسط افراد مختلف که البته توسط يک جريان هدايت شده‌اند. برای تقريب به ذهن اين امر، سخنی از ابن أبی الحديد سودمند است.
    روى أبو الحسن عليّ بن محمّد بن أبي سيف المدائني في كتاب الأحداث قال‏: كتب معاوية نسخة واحدة إلى عمّاله بعد عام الجماعة: وكتب إليهم أن انظروا من قبلكم من شيعة عثمان و محبّيه و أهل ولايته و الذين يروون فضائله و مناقبه فادنوا مجالسهم و قرّبوهم و أكرموهم و اكتبوا لي بكلّ ما يروي كلّ رجل منهم و اسمه و اسم أبيه و عشيرته. ففعلوا ذلك حتّى أكثروا في فضائل عثمان و مناقبه لما كان يبعثه إليهم معاوية من الصلات و الكساء و الحباء و القطائع و يفيضه في العرب منهم و الموالي، فكثر ذلك في كلّ مصر و تنافسوا في المنازل و الدنيا فليس يجي‏ء أحد مردود من الناس عاملاً من عمّال معاوية فيروي في عثمان فضيلة أو منقبة إلا كتب اسمه و قربه و شفعه فلبثوا بذلك حيناً. ثمّ كتب إلى عمّاله: أنّ الحديث في عثمان قد كثر و فشا في كلّ مصر و في كلّ وجه و ناحية فإذا جاءكم كتابي هذا فادعوا الناس إلى الرواية في فضائل الصحابة و الخلفاء الأوّلين و لا تتركوا خبراً يرويه أحد من المسلمين في أبي تراب إلا و تأتوني بمناقض له في الصحابة فإنّ هذا أحبّ إليّ و أقرّ لعيني و أدحض لحجّة أبي تراب و شيعته و أشدّ عليهم من مناقب عثمان و فضله. فقرئت كتبه على الناس فرويت أخبار كثيرة في مناقب الصحابة مفتعلة لا حقيقة لها22
    شرح نهج البلاغة، ج‏11، ص44ـ45.
    .
    بنابراين برای اثبات تواتر معنوی و اجمالی، بايد به مذاهب و جريان‌های عقيدتی و سياسی راويان هم توجه داشت، و الا چندان فرقی نمی‌کند که روايتی توسط يک نفر نقل شده باشد يا يک جريان هدايت شده‌ای، هدايتی که گاه بر اثر مذهب و اعتقادات کلامی است و گاه به خاطر تبعيت از حزب حاکم و... است.
    نمونه هايی از اخبار متعددی که متأثر از جريان خاص است

    1. اخبار تحريف قرآن:
    برخی ـ علامه مجلسی23
    عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأساً. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏12، ص 526.
    ـ بر اين باورند که روايات تحريف قرآن متواتر معنوی است. اما با دقت در اسانيد بسياری از روايات تحريف قرآن با غاليان و متهمان به غلو زيادی مواجه می‌شويم.
    مرحوم آيت الله مرعشی نجفی در اين باره گفته است: إنّ عمدة الأدلّة فيها للتحريف هي الروايات وهي على أقسام فأكثر من نصفها ضعاف الأسانيد، منقولة عن الغلاة المفرطين في الحبّ، وضعوها تشفّياً لغيظ صدورهم حيث رأوا تأخّر الأئمة (عليهم السلام) عن مقاماتهم، فاختلقوا هذه الروايات‏24
    القول الفاصل على ردّ مدّعي التحريف، ص 15ـ16.
    .
    علامه بلاغی نيز در اين باره نوشته است: إنّ القسم الوافر من الروايات ترجع أسانيدها إلى بضعة أنفار وقد وصف علماء الرجال كلاً منهم إمّا بأنّه ضعيف الحديث فاسد المذهب مجفو الرواية، وإمّا بأنّه مضطرب الحديث والمذهب يعرف حديثه وينكر ويروي عن الضعفاء، وإمّا بأنّه كذّاب متّهم لا أستحلّ أن أروي من تفسيره حديثاً واحداً وأنّه معروف بالوقف وأشدّ الناس عداوة للرضا (عليه السلام). وإمّا بأنّه كان غالياً كذّاباً، وإمّا بأنّه ضعيف لا يلتفت إليه ولا يعوّل عليه ومن الكذّابين، وإمّا بأنّه فاسد الرواية يرمى بالغلو25
    آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص26.
    .
    مرحوم آيت الله بروجردی نيز گفته‌اند: أمّا الأخبار الواردة في تحريفها ، فهي وإن كانت كثيرة من قبل الفريقين ولكنه يظهر للمتتبع أنّ أكثرها بحيث يقرب ثلثيها مروية عن كتاب أحمد بن محمّد السياري من كتّاب آل طاهر. وضعف مذهبه وفساد عقيدته معلوم عند من كان مطّلعاً على أحوال الرجال . وكثير منها ـ يقرب الربع ـ مروي عن تفسير فرات بن إبراهيم الكوفي وهو أيضاً مثل السياري في فساد العقيدة. هذا مع أنّ أكثرها محذوف الواسطة أو مبهمها . وكثير منها معلوم الكذب ، مثل ما ورد من كون اسم عليّ عليه السلام مصرّحاً به في آية التبليغ وغيرها ، إذ لو كان مصرّحاً به لكان يحتجّ به علي عليه السلام في احتجاجاته مع غيره في باب الإمامة ، ومثل ما ورد في قوله : «يا ليتني كنت تراباً» أنّه كان في الأصل «ترابياً» ونحو ذلك ممّا يعلم بكذبها26
    نهاية الأصول، ص483.
    .

    2. اخبار تدوين قرآن
    در مورد روايات تدوين قرآن پس از پيامبر چند دسته روايت داريم:
    در برخی از روايات از تدوين قرآن توسط امير المؤمنين (عليه السلام)، در برخی ديگر از تدوين در روزگار خليفه اول، در دسته‌ای از تدوين روزگار خليفه دوم، و در دسته آخر از تدوين در روزگار خليفه سوم سخن گفته شده است27
    نمونه اين روايات را در فصل الخطاب محدث نوری، و نيز البيان مرحوم آيت الله خوئی می‌توان مشاهده کرد.
    .
    اما آقای بروجردی اين امر را نمی‌پذيرد وآنها را از جعليات می‌داند28
    قد نقل كثير من العامّة والخاصّة روايات في مقام تنزيه أئمتهم وتجليلهم وبيان مثالب أعدائهم وضيّعوا بذلك القرآن ... فمّما رواه العامّة روايات دالّة على أنّ عمر جاء عند أبي بكر في زمن خلافته وقال : إنّ سبعين من قرأ القرآن قتلوا في غزوة يمامة فيخاف على القرآن أن يضمحل ، فلعلك أمرت بجمعه وترتيبه حتّى لا يضيّع فأبى أبو بكر أوّلاً ، معتذراً بعدم الإقدام على ما لم يقدم عليه النبي صلى الله عليه وآله، ثمّ رضي بذلك ، فأمر زيد بن ثابت بجمع القرآن وقال له كلّ من ادّعى أن عنده آية ، فطالبه بشهيدين عدلين واقبل منه ، فجمع زيد القرآن بهذا الترتيب. وقد جمع هذه الأخبار السيوطي في تفسيره. وكان غرض العامة في نقل هذه الروايات بيان فضل أبي بكر وعمر وكمال خدمتهما بالإسلام ، ومن قبلهم ألقى هذه الروايات في الخاصّة وقد فرط العامة في نقل هذه الروايات التي بها تهدم عظمة القرآن ، إعظاماً لأمر الخليفتين، كما أفرط الخاصّة في نقل الروايات الدالّة على أن عليّاً جمع القرآن وأتى به إلى الناس. نهاية الأصول، ص483.
    .

    3. روايات فضائل خلفا
    بر اساس کتاب هايی مانند فضائل الصحابه احمد ابن حنبل روايات فراوانی در فضائل خلفاء نقل شده است. اما اين کثرت قابل پذيرش نيست، چرا که نمی‌توان نقش بنی اميه را در ساختن روايات فضائل ناديده گرفت. کمی قبل تر کلام ابن أبی الحديد را به تفصيل آورديم، جمله پايانی او چنين بود: فرويت أخبار كثيرة في مناقب الصحابة مفتعلة لا حقيقة لها29
    شرح نهج البلاغة، ج‏11، ص45.
    .
    وجه افتراق روايات فضائل امير المؤمنين عليه السلام وخلفاء معلوم است. البته کسی منکر وجود روايات جعلی در بين روايات فضائل امير المؤمنين عليه السلام نيست، اما روايات فضائل ايشان با روايات فضائل خلفاء به هيچ وجه قابل مقايسه نيست. از سويی ـ چنان که ابن أبی الحديد گفته ـ روايت فضائل امير المؤمنين عليه السلام جرم بوده ومعاويه به هر طريقی می‌خواسته جلوی آن را بگيرد30
    عبارت ابن أبی الحديد اين است: روى أبو الحسن علي بن محمد بن أبي سيف المدائني في كتاب الأحداث قال‏: كتب معاوية نسخة واحدة إلى عماله بعد عام الجماعة: أن برئت الذمة ممن روى شيئا من فضل أبي تراب و أهل بيته. فقامت الخطباء في كلّ كورة و على كلّ منبر يلعنون عليّاً و يبرءون منه و يقعون فيه و في أهل بيته. و كان أشدّ الناس بلاء حينئذ أهل الكوفة، لكثرة من بها من شيعة عليّ عليه السلام فاستعمل عليهم زياد بن سمية و ضمّ إليه البصرة فكان يتتبّع الشيعة و هو بهم عارف، لأنّه كان منهم أيّام عليّ عليه السلام فقتلهم تحت كلّ حجر و مدر و أخافهم و قطع الأيدي و الأرجل و سمل العيون و صلبهم على جذوع النخل و طرفهم و شردهم عن العراق، فلم يبق بها معروف منهم. و كتب معاوية إلى عماله في جميع الآفاق: ألا يجيزوا لأحد من شيعة عليّ و أهل بيته شهادة. شرح نهج البلاغة، ‏ج11، ص44.
    ، از سوی ديگر نقل فضائل امير المؤمنين عليه السلام در انحصار جريان و مذهب خاصی نيست بلکه چنانچه ابن جوزی گفته فضائل علي عليه السلام که در روايات صحيحه به دست ما رسيده است بسيار است31
    الموضوعات، ج 1، ص 338 .
    از أحمد بن حنبل، پيشوای مذهب حنبلی، هم نقل است: برای هيچ يک از أصحاب رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) آن قدر که برای علي بن أبي طالب فضائل نقل شده، فضيلتی نقل نشده است. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42 - ص 418؛ ابن حجر، الإصابة، ج 4، ص 464 – 465.
    . از همين روست که محدثان بزرگ شيعه، برای دفعِ دخلِ مقدّر اين شبهه که فضائل امير المؤمنين عليه السلام ساخته وپرداخته شيعيان است در کتبشان، فضائل فراوانی از امير المؤمنين عليه السلام، از مصادر و راويان عامه نقل کرده‌اند.


    پ ن: جرقه اين يادداشت حاصل گفتگويی است با دوست گرامی آقای دکتر حامد فياضی. سپاسگويی از ايشان، بر ذمه اين کمترين است. خداوند گيتی جزايش دهد.

    • از جمله:
      أ. شهيد ثانى: هو مابلغت رواته في الکثرة مبلغاً أحالت العادة تواطؤهم على الکذب. واستمرّ ذلک الوصف في جميع الطبقات حيث يتعدّد بأن يرويه قوم عن قوم، وهکذا إلى الأوّل. فيکون أوّله في هذا الوصف کآخره ووسطه کطرفيه. الرعاية في علم الدراية، ص 62.
      ب.شيخ بهايى: فإن بلغت سلاسله في کلّ طبقة حدّاً يومن معه تواطؤهم على الکذب فمواتر ويرسم بأنّه خبر جماعة يفيد بنفسه القطع بصدقه. الوجيزة في علم الدراية، ص 1.
      ج مامقانى: خبر جماعة بلغوا في الکثرة إلى حدّ أحالت العادة اتّفاقهم و تواطئهم على الکذب، ويحصل بأخبارهم العلم. مقباس الهداية، ج 1، ص88.
      د. نورالدين عتر: الحديث المتواتر هو الذى رواه جمع کثير يؤمن تواطؤهم على الکذب عن مثلهم إلى انتهاء السند وکان مستندهم الحسّ. منهج النقد في علوم الحديث، ص 404. ونيز نک: أصول الحديث علومه ومصطلحه، عجاج خطيب، ص 301؛ قواعد التحديث، قاسمى، ص 151.
    • مقباس الهداية، ج۱، ص۱۱۵.
    • أصول الحديث و أحکامه ، ص۱۳۱.
    • مانند شرکت أمير المؤمنين عليه السلام در غزوات مکرر که بر شجاعت ايشان دلالت می‌کند. مقباس الهداية: 1/117.
    • مانند: روايات دالّ برمحروميت زوجه در ارث بردن از بعضى از ترکه، که اصل محروميت فى الجملة مورد تواتر است. قوانين الأصول، ج۱، ص۴۲7؛ مقباس الهداية: 1/120.
      مرحوم عاملی صاحب مفتاح الکرامة در مورد نجاست آب قليل به صرف ملاقات با نجس، ادعای تواتر می‌کند. (مفتاح الکرامة، ج1، ص358). توضيح اين مطلب آن است که برخى از روايات از وضو گرفتن با آب قليلى که با نجاست ملاقات کرده، نهى مى کنند و برخى ديگر نوشيدن آن را منع مى کنند، و پاره‌اى ديگر، غسل کردن با آن را ناروا مى دانند، و بعضى ديگر، تطهير با آن را جايز نمى دانند. مجموع اين روايات، دلالت بر اصل نجاست آب دارد.
    • و نيز نک: معالم الدين، ص۱۸۶؛ قوانين الأصول، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۹؛ نهاية الأصول، ص۴۸۷.
    • منتهی الدراية، ج۴، ص۴۲۳.
      البته با مقايسه امثله‌ای که برای متواتر اجمالی و متواتر معنوی ذکر کرده‌اند به نظر می‌رسد آنچه آخوند خراسانی متواتر اجمالی اش ناميده، همان است که در کلمات پيشينيان متواتر معنوی اش می‌خوانده‌اند. بالفرض که تواتر اجمالی را بپذيريم نمی‌توان خلط بين امثله متواتر اجمالی و متواتر معنوی را انکار نمود. شايد فرصت کردم و در اين باره بيشتر نوشتم.
    • حاشية فرائد الأصول ، ص 70. نيز نک: کفايه الأصول، ص۲۹۵ و 302؛ منتهی الدراية، ج۴، ص۴۲۳ـ424.
    • أصول الحديث و أحکامه، ص۳۶. درباره تقسيم متواتر به تفصيلی و اجمالی نک: نهاية الاصول تقريرات درس آيت الله بروجردی به قلم مرحوم آيت الله منتظری، ص۴۸۷؛ بحوث في علم الأصول تقريرات درس مرحوم آيت الله صدر، ج۴، ص۳۳۵-۳۳۸.
    • منهج النقد في علوم الحديث، ص 405.
    • بقره: ۱۹۶.
    • المستصفی، ج۱، ص۱۳۷.
    • مائده: ۱۲.
    • نک: مفاتيح الاصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص۱۱۳.
    • انفال: ۶۴.
    • نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص114.
    • اعراف: ۱۵۵.
    • نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۷؛ مقباس الهداية، ج۱، ص114.
    • تدريب الراوی، ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷.
    • نک: مفاتيح الأصول، ص ۴۳۵و۴۳۶؛ أصول العامة للفقه المقارن، ص 195.
    • البته در بعضی از کتب شرطی برای خبر متواتر ذکر شده، ولی با بی اعتنائی از کنار آن رد شده‌اند. مامقانی می‌گويد: قد اشترط بعض الناس هنا شروطاً أخر لا دليل عليها وفسادها أوضح من أن يحتاج إلی الذکر... ومنهم من اشترط عدم اتّفاقهم في الدين. وضعفه ظاهر. مقباس الهداية، ج1، ص110.
    • شرح نهج البلاغة، ج‏11، ص44ـ45.
    • عندي أن الأخبار في هذا الباب متواترة معنى، و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الأخبار رأساً. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏12، ص 526.
    • القول الفاصل على ردّ مدّعي التحريف، ص 15ـ16.
    • آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص26.
    • نهاية الأصول، ص483.
    • نمونه اين روايات را در فصل الخطاب محدث نوری، و نيز البيان مرحوم آيت الله خوئی می‌توان مشاهده کرد.
    • قد نقل كثير من العامّة والخاصّة روايات في مقام تنزيه أئمتهم وتجليلهم وبيان مثالب أعدائهم وضيّعوا بذلك القرآن ... فمّما رواه العامّة روايات دالّة على أنّ عمر جاء عند أبي بكر في زمن خلافته وقال : إنّ سبعين من قرأ القرآن قتلوا في غزوة يمامة فيخاف على القرآن أن يضمحل ، فلعلك أمرت بجمعه وترتيبه حتّى لا يضيّع فأبى أبو بكر أوّلاً ، معتذراً بعدم الإقدام على ما لم يقدم عليه النبي صلى الله عليه وآله، ثمّ رضي بذلك ، فأمر زيد بن ثابت بجمع القرآن وقال له كلّ من ادّعى أن عنده آية ، فطالبه بشهيدين عدلين واقبل منه ، فجمع زيد القرآن بهذا الترتيب. وقد جمع هذه الأخبار السيوطي في تفسيره. وكان غرض العامة في نقل هذه الروايات بيان فضل أبي بكر وعمر وكمال خدمتهما بالإسلام ، ومن قبلهم ألقى هذه الروايات في الخاصّة وقد فرط العامة في نقل هذه الروايات التي بها تهدم عظمة القرآن ، إعظاماً لأمر الخليفتين، كما أفرط الخاصّة في نقل الروايات الدالّة على أن عليّاً جمع القرآن وأتى به إلى الناس. نهاية الأصول، ص483.
    • شرح نهج البلاغة، ج‏11، ص45.
    • عبارت ابن أبی الحديد اين است: روى أبو الحسن علي بن محمد بن أبي سيف المدائني في كتاب الأحداث قال‏: كتب معاوية نسخة واحدة إلى عماله بعد عام الجماعة: أن برئت الذمة ممن روى شيئا من فضل أبي تراب و أهل بيته. فقامت الخطباء في كلّ كورة و على كلّ منبر يلعنون عليّاً و يبرءون منه و يقعون فيه و في أهل بيته. و كان أشدّ الناس بلاء حينئذ أهل الكوفة، لكثرة من بها من شيعة عليّ عليه السلام فاستعمل عليهم زياد بن سمية و ضمّ إليه البصرة فكان يتتبّع الشيعة و هو بهم عارف، لأنّه كان منهم أيّام عليّ عليه السلام فقتلهم تحت كلّ حجر و مدر و أخافهم و قطع الأيدي و الأرجل و سمل العيون و صلبهم على جذوع النخل و طرفهم و شردهم عن العراق، فلم يبق بها معروف منهم. و كتب معاوية إلى عماله في جميع الآفاق: ألا يجيزوا لأحد من شيعة عليّ و أهل بيته شهادة. شرح نهج البلاغة، ‏ج11، ص44.
    • الموضوعات، ج 1، ص 338 .
      از أحمد بن حنبل، پيشوای مذهب حنبلی، هم نقل است: برای هيچ يک از أصحاب رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) آن قدر که برای علي بن أبي طالب فضائل نقل شده، فضيلتی نقل نشده است. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 42 - ص 418؛ ابن حجر، الإصابة، ج 4، ص 464 – 465.
    دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۸:۴۰
    نظرات



    نمایش ایمیل به مخاطبین





    نمایش نظر در سایت